کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۷۹۲۵
تاریخ خبر:

سد‌ بزرگ‌ شعرا‌ در‌ برابر‌ عارف

سد‌ بزرگ‌ شعرا‌ در‌ برابر‌ عارف

قصه‌های گمشده - ۶

هفت صبح| از میان ادبا و شعرا و هنرمندانی که با انقلاب مشروطه چهره شدند عارف قزوینی جذبه متفاوتی دارد. هاله‌ای رمانتیک که البته بخشی ازآن به خاطر تصنیف‌های مشهور اوست و از همه مهم‌تر تصنیف از خون جوانان وطن. در زندگی و هنر عارف نوعی از مدرنیته کمیاب به چشم می‌خورد.

 

حتی چه راست و چه دروغ زندگی خصوصی‌اش هم گویی  از وسط یک رمان پرفروش فرانسوی بیرون آمده است. عشقش به یک دختر 16 ساله آن هم در حالیکه عارف 17 سال بیشتر نداشت و ازدواج مخفیانه با او و طلاق دادنش به خاطر تهدید خانواده دختر و این که دیگر تا آخر عمر ازدواج نمی‌کند و همچون یک هنرمند پاکباخته به عشق اول خود وفادار می‌ماند و در وسط انقلاب مشروطه و بعد تحولات شگفت‌انگیز پس ازآن به مشهورترین چهره ایران  بدل می‌شود.

 

او شاعر بزرگی بود؟‌نه. بارها طبع شعرش را آزموده و گاه نتایج خوبی هم به دست آورده اما او شهرتش را مدیون تصنیف‌هایش است و سبک زندگی و بی‌پروایی‌اش. عوام پسند بود؟‌بله. او قهرمان عصر نو بود با آن کلاه و عبا و چهره رمانتیک استخوانی‌اش.

 

عجیب آنکه  قطب مخالف او سه تن از بهترین شعرای کلاسیک آن زمان بودند. محمد تقی بهار و میرزاده عشقی و ایرج میرزا. از مشهد و همدان و تبریز. هر سه نفر نمی‌توانستند با شمایل رمانتیک و مردم پسند عارف برابری کنند. هر سه شعرای بهتری از عارف بودند اما کاریزمای شگفت‌انگیز عارف را نداشتند.

 

حداقل دو نفرشان لایق صفت نابغه بودند. یعنی ایرج میرزا و محمدتقی بهار. ایرج میرزا با آن قریحه ناب و ذهنیت نکته‌سنج و نابهنجار و  ترکیب شگفت ظرافت و رکاکت،‌ اصلا حوصله عارف را نداشت و در همان سال 1297 در اوج شهرت عارف، منظومه عارف نامه را در هجو او سرود. 

 

محمدتقی بهار هم در شروع به کار سیاسی کلاسیک از سال 1293 به عنوان نماینده مجلس (در حالیکه تنها 28 سال داشت) هیچ علاقه‌ای به ایده‌های رمانتیک و هرج و مرج گرایانه عارف نداشت. بهار از خانواده‌ای ثروتمند و دیوانسالار و زمین دار بلند شده بود و ذاتا یک محافظه کار فرهیخته بود. اگر عارف به شعر از خون جوانان وطن می‌بالید، ‌محمدتقی بهار  نیز بعدها شعر تکان دهنده مرغ سحر را سرود که بلافاصله شهرتی حیرت‌انگیز پیدا کرد.

 

میرزاده عشقی را نیز دستکم نگیرید که فعال بود و پرتکاپو. البته  که میرزاده عشقی در دوره‌ای رفیق و یار عارف بود  و همراه او به دو حامی نیرومند و متجدد قمرالملوک وزیری تبدیل شده بودند برای خواندن و حضور در کنسرت‌ها. اما در جریان غائله جمهوری خواهی رضاخان؛ بین شاعر همدانی و تصنیف گوی قزوینی شکاف بزرگی افتاد و میرزاده عشقی رفت و دست مودت به محمدتقی بهار داد.

 

محمد تقی بهار در مجلس  و در همهمه دوران  پس از کودتای سید ضیا، به گروه سید حسن مدرس پیوست و علم مبارزه با زیاده خواهی‌های رضا خان سردار سپه  را برافراشت و در عرصه فرهنگ و هنر کشور نیز در کنار میرزاده عشقی پرچم ضدیت با جمهوری خواهی رضاشاه را بلند کرد وآن هم در حالیکه عارف به یک طرفدار سفت و سخت جمهوریخواهی بدل شده بود و مخالفان جمهوریت را با اشعار و تصنیف‌های گزنده خود، ‌تخطئه می‌کرد.

 

ترور میرزاده عشقی در سال 1303 برای همگان شوکه کننده بود و بر محمد تقی بهار مشخص شد که درافتادن با رضاشاه عواقب خود را دارد. در سال 1304 ایرج میرزا نیز در سن 61 سالگی سکته کرده بود و جناح ادبی ضد عارف و رضا شاه حالا به حداقل تنزل پیدا کرده بود. بهار هم به تدریج و از همان  سال 1304 شعله مخالفت‌های خود با رضا خان  را کم کرد و در مجلس تاریخی 9 آبان 1304 و اعلام پایان دوره قاجاریه و به قدرت رسیدن رضاشاه ترجیح داد غایب باشد! او از سال 1307 تا 1313 انزوای خودخواسته را انتخاب کرد. بگذریم.

 

اما داستان رقابت و مخالفت محمدتقی بهار و عارف قزوینی در سال 1310  به اوج خود رسید. در طی سالیان و در تشدید هاله رمانتیک حلقه اطراف عارف، چهار تن  از دوستان بسیار نزدیکش خودکشی کرده بودند. مثل میرزا حبیب‌الله خان میکده که به خاطر تنزل درجه در رسته نظامی، با گلوله خودش را  در سال 1301 کشت  و یا  میرزا عبدالرحیم خان رفیق نزدیک عارف که  در سال 1296 خودکشی کرده بود.

 

بهار در سال 1310 این شیوع خودکشی میان دوستان و رفقای عارف را در مقاله‌ای گزنده و البته با نام مستعار به هجو گرفت و از روزی گفت که خود عارف نیز بمیرد و سر قبرش باز هم ازآن اشعار حماسی و رمانتیک سرداده شود. عارف بلافاصله از روی شکل و پختگی نثر، تقی بهار را تشخیص داد و شعری گزنده و توهین آمیز علیه بهار منتشر کرد و حتی در یک گزیده اشعار از ادبای معاصر که توسط ناشری در بمبئی منتشر می‌شد عارف ترجیح داد این قطعه شعر توهین آمیز علیه بهار را برای  چاپ ارائه کند! محمد تقی بهار درصدد آماده ساختن پاسخی در خور به عارف بود که عارف در سن 53 سالگی در حالیکه به شدت عصبی و بدبین و منزوی بود در تهران در گذشت.

 

او چندی قبل از مرگ، شرایط خود را این گونه توصیف کرده بود: «آخر این چه بدبختی بود که دامنگیر من شده‌است. فرمانفرما با من بد، سلیمان میرزا بد، قوام‌السلطنه بد، تقی‌زاده هم بد، نصرت‌الدوله بد، ملک‌الشعرا بد، مرتجع و آزادی‌خواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تیر کینه خواهی شد‌ه‌ام.»

 

اما تقدیر این‌گونه بود که محمدتقی بهار 18 سال پس از فوت عارف به زندگی خود ادامه دهد و آخرین شراره‌های بزرگ دوره شعر کلاسیک را رقم بزند. به محمدتقی خان یا همان ملک‌الشعرای بهار دوباره خواهیم پرداخت.

 

کدخبر: ۵۵۷۹۲۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر