کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۲۲۶۳
تاریخ خبر:

۱۰۰قصه‌از لابه‌لای تاریخ| زنی‌ که‌ با‌ کاسترو‌ صبحانه‌ می‌خورد

100قصه‌از لابه‌لای تاریخ| زنی‌ که‌ با‌  کاسترو‌ صبحانه‌ می‌خورد

ویدا حاجبی ‌در دانشکده معماری پاریس همکلاس فرح پهلوی بود، بعدا به ونزوئلا، کوبا و الجزایر رفت و ...

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | مادربزرگ پدری‌اش آخرین سوگلی ناصرالدین‌شاه بود. دختر باغبانی که به حرمسرای شاه قاجار راه یافته بود. میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل هم پدرزن عمویش بود و مهذب‌الدوله دایی مادرش بود و شجاع‌الدین شفا پسرخاله مادرش. ویدا حاجبی اما خون قاجار نداشت.

 

با مرگ ناصرالدین شاه، ‌مادربزرگ، همان آخرین سوگلی ناصرالدین‌شاه با خان قهرمان میرزا حاجبی وصلت می‌کند و پدر ویدا از این ازدواج حیات می‌یابد. ویدا حاجبی این‌گونه در خانواده‌ای متمول رشد کرد. در خانه‌ای بزرگ در کوچه‌ای خاکی در شمیران که تعطیلات را در باغ پدربزرگش در کرمان و غرقرود می‌گذراند و یا در باغچه با‌صفایشان در پل رومی تهران.

 

داریم از حوالی شهریور بیست و سال‌های دهه بیست حرف می‌زنیم. از کودکی در مدارس ارمنی‌ها و زرتشتی‌ها تحصیل کرد و وقتی در مدرسه انوشیروان دادگر دختر دبیرستانی بود به تیم بسکتبال این مدرسه هم راه یافت و مقابل مدرسه ژاندارک هم ظاهر شدند. بهترین بازیکن ژاندارکی‌ها نامش فرح دیبا بود.

 

چندین سال بعد در میانه دهه سی ویدا که تحت‌تاثیر خواهربزرگ‌ترش پری، در تجمعات گروه‌های چپ هم حاضر می‌شد به پاریس فرستاده شد تا معماری بخواند. آنجا همکلاس فرح دیبا شد. تنها ایرانی‌های مدرسه عالی معماری پاریس این دو نفر بودند و همین ماجرا موجب نزدیکی‌شان شده بود.

 

هیچ‌کدامشان برخلاف شایعات کمونیست نبودند. اما ویدا به‌صراحت از حکومت پهلوی انتقاد می‌کرد و فرح هم شنونده او بود. ویدا حاجبی خودش می‌گفت که شاید سمپاتی به چپ‌ها داشته و همین‌طور کینه از حکومت پهلوی به‌خاطر به خاک و خون کشاندن نهضت پرشور ملی شدن نفت اما هرگز فعال سیاسی نبوده است.

 

در پاریس با مردی ونزوئلایی ازدواج می‌کند. اسوالدو. در سال 1338 به تهران می‌آید و بعد از چند مدت خبر شوکه‌کننده‌ای می‌شنود‌: فرح نامزد محمدرضا شده است. چند وقت بعد دو نفر نظامی با تشریفات مخصوص دم خانه ویدا می‌آیند و می‌گویند که فرح او را دعوت کرده است.

 

خودش می‌گوید:‌ «روزی با فرستادن چند ارتشی درجه‌دار به باغ پدرم در ازگل، از من دعوت کرد به دیدنش بروم. دعوتش برایم عجیب بود چون فرح به‌خوبی می‌دانست با این‌که فعالیت سیاسی نمی‌کنم اما رژیم شاه را سرکوبگر می‌دانم».

 

با این حال به این ملاقات می‌رود. بعد از این دیدار همراه با اسوالدو به ونزوئلا می‌رود و در محافل سیاسی اروپا و آمریکای لاتین اسم و رسمی در می‌کند. به‌خصوص سفری که به کوبا می‌کند و صبحانه‌ای که به همراه اسوالدو با فیدل کاسترو در اتاق هتلشان صرف می‌کنند و رفاقتی که از آن پس با کاسترو برقرار می‌کند.

 

ویدا حاجبی یادش می‌ماند که در سفرهای بعدی‌اش حتما محموله‌ای از پنیرهای فرانسوی را برای رهبر کوبا ببرد. او در سال 1349 به همراه پسرش بالاخره به تهران باز‌می‌گردد. بی‌آنکه حواسش باشد که فعالیت‌های چپ‌گرایانه‌اش و سفرهای متعددش به کوبا و کشورهای بلوک شرق و زندگی در پراگ و الجزیره از چشم ساواک دور نمانده.

 

از آن بدتر این‌که وقتی به موسسه تحقیقات علوم اجتماعی رفت و به تحقیق درباره روستاها و عشایر پرداخت با مصطفی شعاعیان همکار شد. شعاعیان از آن‌دسته روشنفکرهای مارکسیست بودکه گرایش عجیبی به فعالیت‌های چریکی داشت.

 

(شعاعیان از سال 51 تا 54 فعالیت مسلحانه سیاسی می‌کرد و تعارض‌های جدی با حمید اشرف پیدا کرده بود و در نهایت در سال 54 در خیابان استخر در مواجهه مسلحانه با مامورین امنیتی با خوردن سیانور خودکشی کرد) ‌ ویدا حاجبی در سال 51 به شکلی خشونت‌بار توسط ساواک دستگیر شد و برای تخلیه اطلاعاتی که او اصلا در جریانشان نبود، مورد شکنجه ساواک قرار گرفت:

 

«حاجبی با سخت‌ترین شکنجه‌ها از طرف شکنجه‌گرهای معروف آن زمان آزار دید. آن‌قدر که همه بدنش ورم کرده بود. این شکنجه‌ها باعث شد تا بدنش چرک کند و چرک از راه خون به مغز برسد و بیهوش شود.»

 

 پرویز ثابتی در نهایت تصمیم گرفت که ویدا حاجبی را نیز مثل لاشایی و پارسایی به تلویزیون بکشاند و به‌عنوان یک مارکسیست از او توبه‌نامه شفاهی اخذ کند و تحویل افکار عمومی بدهد اما حاجبی زیر بار نرفت. پس شش سال و نیم در زندان‌های ساواک حبس شد. در اوین.

 

در سال 57 بر اثر موج انقلاب، این زن سرسخت از زندان آزاد شد. در سن 43سالگی. بعد از پیروزی انقلاب او که حالا در اثر سال‌های زندان ارتباط بیشتری با گروه‌های کمونیستی برقرار کرده بود در سال 1360 ایران را به قصد پاریس ترک می‌کند.

 

در سال 1365 در خیابان‌های پاریس به شکلی اتفاقی فرح را می‌بیند. 27 سال از آخرین ملاقاتشان گذشته بود: «اتومبیل بزرگ سیاه‌رنگی در کنارم قرار گرفت. زنی از پنجره عقب اتومبیل مرا صدا کرد. پشت چراغ قرمز ایستادم و با تردید نگاهش کردم. گفت ویدا من فرح هستم.»

 

 هفت سال در رژیمی که فرح ملکه و نایب‌السلطنه‌اش بود زندانی و شکنجه شد و حالا هشت سالی از انقلابی که پهلوی را ساقط کرده بود، می‌گذشت. در این دیدار کوتاه تنها چند جمله ردوبدل شد و در نهایت در فضایی سرد و بدون خداحافظی از هم جدا شدند. حاجبی در انتظار عذرخواهی فرح بود به‌خاطر همه‌ آن هفت سال زندان اما فرح این کار را نکرد. 

 

حاجبی در نهایت در کنار پسرش رامین زندگی می‌کرد در همان پاریس. در سال 1394 رامین بر اثر یک بیماری مزمن در 55 سالگی درگذشت. یک‌سال بعد ویدا حاجبی که بر اثر مرگ پسرش از هم پاشیده بود، در سال 1395 و در سن 81 سالگی بر اثر سکته قلبی می‌میرد. زندگی پرفراز و نشیب او چندان حاصلی نداشت و به شکلی وارونه آن بخش از زندگی‌اش مورد توجه مورخان است که در تناظر با زندگی فرح قرار می‌گرفت...

 

کدخبر: ۵۵۲۲۶۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر