۵۰خاطره از تاریخ فوتبال ایران| فقط یک نفر...
روزنامه هفت صبح، تیمور مستور | در آخرین شماره این پاورقی در شماره پنجاه میخواهم از فوتبالیستها و مربیهای مورد علاقهام یاد کنم. آنهایی که اسمشان در ذهن و جانم حک شده است. در آستانه شصت سالگی هستم و از اواخر دهه چهل فوتبال ایران را در یاد دارم.
در میان فوتبالیستها قبل از اینکه به تک بازیکن مورد علاقهام ،آنکه در بالای بالاست،اشاره کنم میخواهم از تعداد بیشماری بازیکن درجه یک یاد کنم. از حسن روشن که اعجوبهای بود و روحیه جنگندگی غریبی داشت و در سختترین لحظات بهترین تصمیمات را میگرفت و افسوس که تحولات سیاسی و مصدومیت دردناک زانو او را از درخشش دور کرد.
از علی پروین بگویم که نماد عقل سلیم در مستطیل سبز بود. بهترین تصمیمها را میگرفت و با تکنیک شگفتانگیزش همه را مات میکرد. خب او هیچگاه فوتبالیست جنگجویی نبود و برای همین تعداد بازیهای درخشانش در خارج از خاک ایران زیاد نیستند. از سیروس قایقران بگویم که نماد کلمه هافبک در فوتبال ایران بوده و هست. با آن شوتها و آن پوزیشن و چهره آرتیستیاش. از ایرج داناییفرد یاد کنم که به شکل عجیبی در بهترین دوران فوتبالش قربانی ارادت حشمت خان به کشف آبادانیاش یعنی ابراهیم قاسمپور شد و از پست هافبک چپ تیم ملی دورماند هرچند قاسمپور هم بازیکن بسیار خوبی بود.
داناییفرد در دو بازی با اسکاتلند و پرو اعتماد به نفس و تکنیک خود را نشان داد. از احمدرضا عابدزاده بگویم که قبل از مصدومیت دردناکش بیرقیبترین دروازهبان تاریخ فوتبال ما بود و بعد از مصدومیتش نقایص بدنیاش را با اعتماد به نفس و جنگ روانی پوشش میداد. از سید مهدی ابطحی و خداداد عزیزی بگویم که مثل سیروس جذب پرسپولیس و استقلال نشدند اما در کار خودشان درجه یک بودند. ابطحی در وحدت آنقدر درخشان بود که این تیم نسبتا محلی تهران در بازیهایش تماشاگر ثابت پیدا کرده بود. و خداداد عزیزی که شیفته بازیهایش در ابومسلم و بعدها پاس بودم و آن شعور و درک اروپاییاش از جریان و روند بازی.
از برزگری و شیوه استثنایی فوتبالش که در آسیا هماورد نداشت و تشابه آبادان به برزیل را توجیه میکرد و البته پرویز قلیچخانی که فوتبالیست ششدانگی بود.آن بالای بالا. از حمید علیدوستی و حمید درخشان بگویم که به حقشان در فوتبال ملی نرسیدند. هر دو تکنیکی و نرم و غیرقابل مهار بودند. یا فرشاد پیوس که بهترین شم گلزنی را در میان همه نوک حملههای تاریخ فوتبال ایران داشت. از اشکان دژآگه بگویم که در زمین فوتبال از جان مایه میگذاشت و مثل یک سرباز میجنگید و یا از جباری آبیها البته نه علی جباری که او هم بازیکن بزرگی بود، مجتبی جباری را میگویم که چه شعور غریبی در فوتبال داشت.
از پاشازاده هم بگویم که سه فصل رویایی را پشت سر گذاشت و میتوانست بهترین دفاع یارکوب تاریخ فوتبال ما باشد اما آسیبدیدگی لعنتی سد راهش شد. یا از مجتبی محرمی بگویم که قبل از اینکه وارد زندگی جنجالی خودش بشود چقدر دوست داشتنی بود و یا از مجاهد خضیراوی که چه تکنیک ناب حیرتانگیزی داشت. از محسن خلیلی و بهنام سراج و علی لطیفی هم بگویم که دنیا به کامشان پیش نرفت. یا مرتضی یکه و بهتاش فریبا که فوتبالیستهای بسیار خوبی بودند و یا اسماعیل حاج رحیمیپور که به یاد ندارم در پرسپولیس بد بازی کرده باشد.
فهرست طول و درازی شد. پر از اسمهای جادویی. اما اگر فقط بخواهم یک بازیکن را انتخاب کنم فقط ناصر محمدخانی خواهد بود. چپ پای سبکبال بانک ملی و پرسپولیس که وقتی استارت میزد با سرعتی باورنکردنی و دست فرمانی عجیب از میان جنگل ساقها عبور میکرد. استایل پا به توپش و تلاشش برای عبور از مدافعان روبهرو موجب شده بود تا عکسهای بینظیری از او توسط عکاسان ورزشی ثبت شود. نمونه خارجیاش فقط یوهان کرویف به یاد من میآید که با همان سبک و البته در سطحی جهانی پابه توپ حرکت میکرد.
محمدخانی در ابتدای دهه شصت خیلیها را دیوانه فوتبال کرد. شیفته فوتبال. از آن بازیکنهایی بود که مهاجرانی بعدها حسرت نداشتن چون او را در جامجهانی ۱۹۷۸ میخورد. میدانم که نامش با شومترین و بدترین اتفاقات و شایعات گره خورده است اما خاطره فرارهای ناصر در امجدیه و آزادی از آن چیزهایی است که وقتی به گذشته فکر میکنم لبخند بر چهرهام مینشاند.
این پاورقیها را بگذارید با ادای احترام به چند نام محترم دیگر به پایان برسانم. حسن آقا حبیبی بزرگمرد تاریخ فوتبال ایران، تومیسلاو ایویچ که به خوبی نقایص فوتبال ما را فهمیده بود و نجیبانه در مقابل بیحرمتی و نمکنشناسی افتضاح فدراسیون صفایی فراهانی واکنشی نشان نداد و دسترنجش را تحویل جلال طالبی داد،از رایکوف بگوییم یا از فرانک اوفارل که مجوز خروج فوتبال ایران از مختصات بومی و محلی غرب آسیا بودند، از کارلوس کی روش که جنگیدن و اتحاد را به شکلی حرفهای و بدون کلمات و شعارهای معمول به بازیکنان ما آموزش داد و کلی اسم پرآوازه دیگر. نامهایی که مدیون آنها هستیم. این داستانها را اینجا تمام میکنم و شاید روزی دیگر با پنجاه داستان دیگر از فوتبال ایران برگشتم.