ریشهیابی خشم زشت و بیهدف در ورزشگاه یادگار
روزنامه هفت صبح | یک: در سال ۱۳۵۰ پرسپولیس تهران با ستارهها و مربی انگلیسیاش آلن راجرز در مسابقات منطقهای قهرمانی کشور به مسجدسلیمان میرود تا با تیم تاج این شهر دیدار کند. بازی بسیار پرتنش از آب درمیآید و پرتاب سنگ و بطری دقایقی از بازی را تحتالشعاع خود قرار میدهد. در نهایت در چنین اتمسفری در دقیقه ۵۵ کامبیز جمالیپور با یک ضربه آزاد گل پیروزی تاج مسجدسلیمان را بهثمر میرساند.
راجرز از این باخت بهشدت افسرده و عصبانی شد و در بازی برگشت پرسپولیس ۳ بر صفر حریف را شکست داد. اما حرفهای راجرز بعد از این شکست هنوز هم راهگشاست. بعد از ۵۱ سال. راجرز گفت: «برخی از تماشاگران شما میخواهند تیم مورد علاقهشان به هر قیمتی که شده ببرد. فقط برای اینکه به مراد دل خود برسند، بازیکنان تیمهای مقابل را مورد بیمهری قرار میدهند و هزاران فحش و صدها پاره آجر و قوطی حلبی و برف سفتشده، نثارشان میکنند. طرفداری معقول در همه جای دنیا مرسوم است ولی در هیچجا ندیدهام آنها صددرصد به آزار و اذیت تیم مقابل برآیند.»
دو: خشم و کینه تماشاگران تراکتور ربطی به آن سنگی که عالیشاه پرتاب کرد، نداشت. ورزشگاه کپسولی از احساسات خصمانه بود. راستش در همه جای دنیا در بازگشت تماشاگران به استادیومها شاهد احساسات آتشین چه در باخت و چه در برد هستیم. در رم، ترابزون، طرفداران اورتون در لیورپول، طرفداران ناتینگهام فارست، فرانکفورت، میلان، پورتو… یک اتفاقی رخ داده که با مجموعهای از احساسات آتشین چه در جشنهای پیروزی و چه در خشم ناشی از شکست روبهروییم. شاید واکنش غیرعادی تماشاگران تبریزی را بشود به این نکته ربط داد.
سه: روابط پرسپولیس و تراکتور مثل روابط پرسپولیس با سپاهان و طرفداران استقلال، برگرفته از خشم و کینه، که با گرایشات قومیتی و ضدقومیتی در هر دو اردوگاه تشدید شده است. قهرمانی پرسپولیس در ۵ سال پیاپی آنها را به نمادها و سمبلهای متحرک برای ابراز غیظ بدل کرده است. کار مستمر کانالهای تلگرامی بهخصوص هواداران تیم رقیب در پایتخت، این تاویل و تحلیل را کاملا جا انداخته است. مشابه این بلا مثلا در حوزه سینما بر سر اصغر فرهادی آمده است. میدانم مقولهها متفاوت هستند اما واکنشها ریشههای یکسان دارند. پایین کشیدن هر چیزی که به دلیلی بالا رفته است. یک خشم سهمگین بیهدف.
چهار: صحنههای زشتی بودند. برای من که همیشه عاشق تبریز هستم سخت است اینجا از بیفرهنگی گروهی نهچندان کمشمار از تماشاگران تبریزی بنویسم اما این واقعیتی است. میدانم آنها حتما توجیهاتی برای این حرکات خود دارند. مثلا عالیشاه یکی از بیست و هشت قلوه سنگی را که به طرفش پرت کرده بودیم به سمتمان نشانه رفت و یا اینکه در تهران پرسپولیسیها به ما توهین کرده بودند و یا اینکه… تا صبح میشود از این دلایل ردیف کرد اما آنچه رخ داد زشت بود. خیلی زشت.
عکس فرمانده نیروی انتظامی تبریز را هم ضمیمه ماجرا کردهایم. راستش بدون هیچ نیت و هدفی. بههرحال پلیس در ورزشگاه حضور داشت و تقریبا هیچ واکنش خاصی نشان نداد. لابد دوراندیشی کرده بودند و ملاحظاتی که شاید ما ندانیم اما در همه جای دنیا پلیس در مقابل چنین رفتاری، واکنشهای متفاوتی را نشان میدهد. باز هم تکرار میکنیم لابد ملاحظاتی هم بوده و دوراندیشیهایی که ما نمیدانیم. بههرحال به جناب سرهنگ رمضان اللهوردیان و معاونان و نیروهایش خسته نباشید میگوییم.