یادداشت | آریا میخواهی یا شاهین؟
روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | یک: این هم لابد یکجور مریضیست که من همزمان با تماشای استقلال مدل ۱۴۰۰مجیدی، میخواهم تاج مدل ۴۷ رایکوف را بعد از ۵۱سال، شبیهسازی کنم که اولین قهرمانی جام باشگاههای آسیا را برای پسران آبی به ارمغان آورد. آن فینال تاریخی با تیم هاپوئل اسرائیل (۱۹۷۰) که«نبرد قرن» نامگذاری شد دیگر از یادها رفته است و کرونا نمیگذارد ملت در استادیومها صدایشان را بیاندازند روی سرشان.
فوتبال از آن کاپ طلایی دومین دوره جام باشگاههای آسیا در بهار سال ۱۳۴۹ به میزبانی تهران که تیم آبی توانست اولین ستاره آسیا را روی پیراهنش نقش بزند بسیار تغییر یافته و پوستاندازی کرده است. آن روز در حضور هفت شرکتکننده آسیایی (هاپوئل اسرائیل، بنگالغربی هند و هامنت من لبنان از منطقه غرب و سه تیم پلیس کرهشمالی، مدان اندونزی و سلانگور مالزی از منطقه شرق آسیا) تاج ابتدا با درهم کوبیدن ۳ گله نمایندگان لبنان و مالزی، به مرحله نیمهنهایی صعود کرد.
آن روزها فدراسیون فوتبال وقت ایران مجبور شد برای جذب تماشاگر، اتومبیلهای محبوب جوانان«آریا و شاهین» بین آنها قرعهکشی کند. همچنین با انتشار فرم ویژه توتو (شرطبندی مسابقات) در آستانه مسابقات و فروش آن در شعب بانک صادرات و گیشههای امجدیه، به داغ شدن بازیها کمک کرد. فرمهای ۲ ریالی توتو، یکجوری تنظیم شده بود که هر داوطلب پیشبینی، میتوانست با ۲۰ ریال حق شرکت در شرطبندی را پیدا کند. حالا بیست ریال، پول خلالدندان مربی آبی هم نمیشود.
* دو: امسال نمیدانم مجیدی شبعید با بچههای استقلال چه کرد اما آن سال رایکوف حتی نگذاشت کسی به مراسم ۱۳به در برود و سبزهای به آب دهد. مشابهت مجیدی و رایکوف در این است که امروزیها اگر دانشگر را از لیست خط زدند آن روز هم رایکوف بسیاری از بازیکنان باسابقه اما متمرد تاج از جمله اکبر افتخاری را به بهانه خوندماغ شدن در تمرینات ولی در اصل به خاطر مبارزه با بازیکنسالاری، عذرشان را خواست.
اکبر هم شدید لج کرد که«خون دماغ شدن من به خاطر تمرینات نامناسب شماست»، بعدش هم ساکش را در هتل تختجمشید محل اردوی تیم، روی دوش انداخت و دِ برو که رفت. رایکوف همچنین غیر از داشاکبر، عذر قاضیشعار، داریوش مصطفوی، مرتضی شرکا و منشیزاده را هم خواست و دست نیاز به دامان نفرات کمکی از دیگر باشگاههای ایران دراز کرد؛ غلام وفاخواه از عقاب، برادران معینی (فریدون از پیکان و مسعود از بانکملی) و صدالبته از تیم رقیبش پرسپولیس نیز محمود خوردبین را به عاریت گرفت. از این بازیکنان کمکی، خوردبین با گل زدن به نماینده لبنان و مسعود معینی با به ثمر رساندن گل فینال به هاپوئل اسرائیل، دست رایکوف را بیشتر از همه گرفتند.
* سه: چهارشنبه ۱۹ فروردین، تاج در مسابقه نیمهنهایی به مصاف با مدان اندونزی -تیمی قلدر و فیزیکی و دونده که قدرتبدنیشان باعث رشک تمام رقیبان بود- رفت. تیم اندونزیایی یک گلر تیزچنگ به نام«یودو»داشت که رفلکسهایش کپی حرکات ژانگولربازی عزیز اصلی بود و تنها با اتکا بر تجربه و شجاعت او و نیز روی آوردن به دوندگی مدام و سیستمهای دفاعی بود که ضمن بسته نگه داشتن دروازهشان در دور مقدماتی، به مرحله نهایی رسید. رایکوف هرگز حدس نزد که آن روز در میان بیست هزار تماشاگر چشمانتظاری که منتظر راهیابی تاجیها به فینال بودند یک بچه خردسال هم روی سکوها نشسته بود که رگش را برای پرسپولیسی میداد اما آمده بود تاج را تشویق کند؛ محمد مایلیکهن.
حاجقاسم کرد و او یک دقیقه بعد از ورودش به میدان دروازه یودو را گشود. ۲۰ دقیقه بعد هم مظلومی دومین گل تیم و پنجمین گل خود در این بازیها را به ثمر رساند و کبک رایکوف خروس خواند. همه چیز داشت با یک برد ساده دوگله برای راهیابی به فینال به خوبی و خوشی تمام میشد که در واپسین دقایق نورافکنهای امجدیه، بازی درآورد و استادیوم در ظلمات غرق شد.حالا رایکوف را کارد میزدی خونش درنمیآمد.
مهمانان و بازرسان کنفدراسیون اعلام کردند که اگر برق استادیوم به فوریت تمام نیاید، پیروزی میسوزد و بازی تکرار میشود. اما با روشنیِ دوباره نورافکنها، دل مردم نیز روشن شد و تاج به فینال باشگاههای آسیا رسید. در طرف دیگر نیز تیم «هامنتمن» نماینده لبنان که زخمهای جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ را فراموش نکرده بود به طرفداری از اعراب، تن به بازی با اسرائیلیها نداد و آنها را به رسمیت نشناخت و هاپوئل با یک بازی کمتر از تاج، مفتمفت به فینال رسید.
* چهار: تاج در فینال آسیا با ترکیب ﻧﺎﺻﺮ ﺣﺠﺎﺯﯼ، ﻣﻨﺼﻮﺭ ﭘﻮﺭحیدﺭﯼ، ﻣﻬﺪﯼ ﻟﻮﺍﺳﺎﻧﯽ، ﺍﮐﺒﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮﺟﻢ، ﻣﺴﻌﻮﺩ معینی، ﮐﺎﺭﻭ ﺣﻖﻭﺭﺩیاﻥ، ﻓﺮیدﻭﻥ معینی، ﺟﻮﺍﺩ ﻗﺮﺍﺏ، ﻋﻠﯽ ﺟﺒﺎﺭﯼ (ﮐﺎپیتاﻥ) ﻏﻼﻡ ﻭﻓﺎﻩﺧﻮﺍﻩ و ﻏﻼمحسن ﻣﻈﻠﻮﻣﯽ ﺑﻪ ﻣصاف هاپوئلی رفت که با ۱۱ ﮔﻞﺯﺩﻩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﻞﺧﻮﺭﺩﻩ عنوان ﺑﻬﺘﺮین ﺧﻂ ﺣﻤﻠﻪ ﻭ ﺩﻓﺎﻉ این ﻣﺴﺎﺑﻘﺎﺕ ﺭﺍ یدک میکشید. آنﻫﺎ ﺩﺭ نیمهﺍﻭﻝ بازی هربار ﺑﻪ سمت ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺗﺎﺝ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩند نتوانستند از سیم خاردار ﭘﻮﺭحیدﺭﯼ ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮﺟﻢ بگذرند.
در دقیقه ۷۰ بازی اما تماشاگران امجدیه دوبامبی بر سرشان کوبیدند. روی ﺍﺭﺳﺎﻝ یک ﮐﺮﻧﺮ به سمت دروازه حجازی،«ﺧﺎﺯﻭﻡ»ﺑﺎﺯیکن ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ ﺑﺎ ﺿﺮﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺗﺎﺝ را ﺑﺎﺯ کرد و واویلا در سکوها راه افتاد. ﺭﺍیکوف که اوضاع را خراب دید ﺩﺳﺖ ﺑﻪ یک تغییر ﺑﺰﺭﮒ و ریسکآمیز زد؛«ﻋﻠﯽ ﺟﺒﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺯمان ﺧﺎﺭﺝ ﻭ ﻣﻬﺪﯼ ﺣﺎﺝﻣﺤﻤﺪ وارد میشود.» چه کسی باور میکرد در مهمترین فینال تاریخ تاج، کاپیتان جنگجوی آبیها از ترکیب خارج و بازیکن نوجوان در مهمترین بزنگاه تاریخی، تیمش را نجات دهد؟
بسیاری از امجدیهنشینها آن روز از تعویض مستررایکوف شاخ درآوردند اما به ایمان داشتن او به پتانسیل جوانها ایمان آوردند. حالا چشم رایکوف به ﺗﮑنیک فرداعلای حاجمحمد بود که با شماره پیراهن ۱۱ وارد شده بود و داور هندی غر میزد که این بازیکن با شماره ۱۶ معرفی شده و نمیتواند با ۱۱ بازی کند. بعد از چند دقیقه وقفه، هنگامی که حاجمحمد خوشتکنیک و کوچکاندام ﺩﺭ یک ﺻﺤﻨﻪ ﮐﺎپیتان ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ را با یک دریبل ریز از صحنه عالم خارج کرد و یک ﺿﺮﺑﻪ ﮐﺮﻧﺮ گرفت خودش هم پشت نقطه کرنر ایستاد و کرنر ﺯیبا ﻭ ﮐﺎﺕﺩﺍﺭش درست همانجا فرود آمد که شاهﻏﻼﻡ (ﻭﻓﺎﺧﻮﺍﻩ) کمین کرده بود. غلام ﺑﺮﺍﯼ زدن هد ﺑﻠﻨﺪ شد.
ﺿﺮﺑﻪﺍش ﻣﺤﮑﻢ ﻭ جانانه بود و توپ چرخید و چرخید و چرخید و بالاخره در دروازه هاپوئل آرام گرفت. حالا در چشمهای مسیورایکوف عروسی بود و مردم، امجدیه را روی سرشان گذاشته بودند. وقتی نتیجه یک-یک در نود دقیقه تغییر نکرد و فرصتهای تاجیها در وقت اضافه، یک به یک هدر رفت مردمی که گوشها را در خانه به رادیوهای ترانزیستیوری چسبانده بودند و صدای داغ روشنزاده را میشنیدند که به طور مستقیم از داخل آن زبانه میکشید دل توی دل نداشتند.
در سکوها نیز تماشاچیها چنان محکم پاهای خود را به زمین میکوبیدند که گرومبگرومبشان ورزشگاه را تبدیل به پادگان نظامی کرده بود.
در دقیقه ۹۲ خدا یک ضربه کاشته مفتکی از فول خشونتبار ﻣﺪﺍﻓﻊ ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ رساند. ﻣﻨﺼﻮﺭ پورحیدری رفت پشت توپ ایستاد و سانترش ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺯ ﺳﺮ ﺗﺎﺟﯽﻫﺎ ﻭ ﺍﺳﺮﺍئیلیﻫﺎ گذشت و گذشت و گذشت و ناگهان در میان آن شلوغیهای جلوی دروازه به مردی رسید که هیچکس باور نداشت در مناسبترین تایم جهان، آنجا کمین کرده باشد. ﻣﺴﻌﻮﺩ معینی ﻣﺪﺍﻓﻊ تاج که ﺟﻠﻮ کشیده بود با خاطرجمعی ﺗﻮﭖ ﺭﺍ گل کرد و امجدیه تبدیل به کوه آتشفشان شد. رایکوف در رختکن به مسعود گفته بود که هر وقت کرنر و یا کاشتهای به دست آمد، تو برو جلوی دروازه حریف قایم شو.
حالا معینی زننده ﺗاریخیﺗﺮین ﮔﻞ عمرش و باشگاهش بود و وقتی داور سوت پایان بازی را به صدا درآورد چنان از گردن رایکوف آویزان شده بود که نمیشد او را جدا کرد. سه روز بعد از آن چهارشنبه داغ، جلد کاهی کیهانورزشی نمای درشتی از پرتره مسعود چاپ کرد با تیتر «اشک مقدس پیروزی» که در آغوش رایکوف همچون کودکی که مادرش را گم کرده باشد میگریست. در آن لحظه افتخارآفرین، معینی بیش از ۵ دقیقه در آغوش مسیو رایکوف گریست و آنقدر گریست که نفساش گرفت و آمدند آرامش کردند. این بار چه کسی در آغوش فرهادخانش از حال میرود؟
* پنج: ستاره فینال تنها مسعود معینی نبود که گل پیروزی را به ثمر رسانده بود. جنگجوی اصلی اکبر کارگرجم بود که بارها دروازه بیناصر را نجات داد. البته چرچیلی رایکوف هم در کسب جام کم تاثیر نداشت. او چنان معقولانه و همهجانبه به رهبری تیم ایستاد که بعدها منصور پورحیدری اعتراف کرد اولین بار فوت کوزهگری مربیگری را در زمان رایکوف در همین بازیهای جام باشگاههای آسیا یاد گرفته است. یک مسیوی به شدت دلسوز که هم مربی بود، هم بدنساز و هم پدر و مادر بچهها. منصور در شب فینال وقتی که با مدال طلا به خانه رفت با نوزاد تازه از راه رسیدهاش«عسل»، کلی بازی کرد و این دیگر مکملترین کِیف دنیا بود. به نظرتان استقلال اگر به فینال رسید شیخ و قایدی هم عسل دارند که پناه ببرند به او؟
* شش: مسیورایکوف شب قبل از بازی فینال هنگامی که به عنایت جانانپور مسئول تدارکات و اردوی تیم تاج -در هتل روزولت نزدیک امجدیه- دستور داد که تیم را جمع کند و به پیادهروی دستهجمعی بروند حین قدم زدن به عنایت گفت اگر فردا ببریم من میآیم وسط زمین میرقصم. مردمی که بعد از اتمام بازی فینال، رقص دلانگیز مرد شنگول یوگسلاو را میدیدند باور نمیکردند آن مسیوی سنگین و رنگین، وسط زمین شلنگانداز برقصد. آنهم جلوی آنهمه تماشاگر.
تماشاگرانی که از ساعت ۸ صبح آنجا مستقر بودند و ناهارشان را با خود آورده و همانجا روی سکوها خورده بودند. وقتی که طباطبایی گوینده امجدیه در تب و تاب پیروزی تاجیها از بلندگو اعلام کرد که فوتبالیستهای محرومشده (از جمله عزیز اصلی) بخشیده شدهاند، هورا بود که هوا رفت.صدای طباطبایی هنوز توی گوشم هست:
«توجه فرمایید توجه فرمایید: فوتبال ایران به زودی پروفشیونلی (حرفهای) خواهد شد.» آنگاه لذتها دوچندان شد و چند هفته بعد که خواننده معروف جاز ایران، ترانهای از ایرج جنتیعطایی خواند و به پسران آبی تقدیم کرد طعم قهرمانی مزه کوکو میداد:«یازده مرد جوون… واسه بازی میان میدون… دو دروازه با یه زمین… ای بچهها گل بزنین… گل بزنین.» آقا گل زدن الان سخت است به ویژه اگر خط دفاع یکدانه کارگرجم نداشته باشد و شبیه پنیر چدار باشد. پنیر فقط لیقوان!