نقدی بر نمایش «نازگل» به کارگردانی میثم یوسفی
روزنامه هفت صبح، مهدی عظیمی| نمایشهای سنتی ایرانی گرچه تنوع گستردهای ندارند و به چند مورد محدود میشوند، ولی میان علاقهمندان به هنرهای نمایشی محبوبند، بهویژه نمایشهای تختهحوضی یا سیاهبازی از دیرباز تا امروز محبوبیت فراوان داشته و خوشبختانه توانسته این محبوبیت را بین مخاطب خاص خود حفظ بکند.
اما نکته آنجاست که بسیاری از تماشاگران عام تئاتر در مواجهه با این گونه نمایشی، آن را اثری ساده و سهلالوصول، متکی بر شوخیهای رفتاری و گفتاری میدانند. حال آنکه چنین نیست و اتفاقا نمایشهای ایرانی هم مهارت لازم را در کارگردانی و اجرا میطلبد تا به نتیجه مطلوبی دست یابد. نمونهاش نمایش «نازگل» که این شبها در تماشاخانه سنگلج روی صحنه است.
نمایش «نازگل»، نمونه موفق و قابلتوجهی در گونه نمایشهای ایرانی، آیینی و سنتی است که میتواند تماشاگرش را سرگرم کرده، به وجد بیاورد و با روایت برشی از تاریخ عهد قاجار، در بطن داستان خود تاثیرگذار هم باشد.این نمایش، نیمی از موفقیتش را مرهون نمایشنامه خوب سید علی موسویان است که تلاش کرده با پرداختن به قصهای دراماتیک و اجتماعی از دوره قاجار و تزریق رگههای کمدیموزیکال در اغلب لحظههای آن، ضمن شادیآفرینی و خنداندن تماشاگر، او را برای مواجهه با پایان تراژیک اثر آماده بکند.
نویسنده نوک پیکان انتقادش را در نمایشنامه به سمت رفتار ظالمانه و مستبد خاندان قاجار گرفته و نگاهی ویژه و نو به ظلم تاریخی آن قوم بر بانوان این مرز و بوم داشته است؛ نگاهی که حتی قابل تعمیم به جامعه امروز است. تحقیر زنان خواننده و نوازنده (یا اصطلاحاً مطرب) و زدنِ انگِ بیعفتی به آنها، مسئلهای است که در این نمایشنامه به روشنی مطرح و مورد انتقاد واقع شده. هرچند سرنوشت غمبار یکی از هزاران زن مطربِ دربار و عاشقِ پریشانخاطرش در تضاد با اجرای پرشور و طربانگیز نمایش است .
اما پایان تراژیک آن،کاملاً منطقی و باورپذیر مینماید، ولی آنچه مخاطب را کمی سردرگم میکند، پایان باز اثر و دو روایت برای مرگ شخصیتهای اصلی است. نمایشهای ایرانی معمولاً با پایان خوش و عاقبتبخیری و اصلاحپذیری کاراکترهای منفی و بدذات ماجرا به فرجام میرسند که در نمایش «نازگل» خبری از این قاعده نیست. چنانکه در نهایت تماشاگر میبیند اینبار برخلاف همیشه از دست «سیاه» هم کاری برنمیآید و خودش هم در دام بلا گرفتار میشود.
نقد دیگری که به نمایش وارد است، ورودِ ناگهانی و بیمقدمه «سیاه» به داستان است.گرچه نویسنده تمرکزش را بر روایت احول محفلهای زنانه قاجار گذاشته اما وقتی قرار است در نهایت شخصیت سیاه، جوانمردانه ناجی نازگل بشود، باید زودتر معرفی و وارد قصه میشد.
با اینحال، از نقاط قوت نمایش میتوان به کارگردانی خوب میثم یوسفی و بازیهای یکدست و دلنشین بازیگران اشاره داشت. بهخصوص بازیهای ناصر آویژه (غریب/ سیاه)، علی رجایی (کامرانمیرزا)، ساناز روشنی (نازگل)، مهدی وثوقیراد (ببرازخان) و فریده دریامج (خانومجون) بسیار درست و تحسینبرانگیزند.
یوسفی در مقام کارگردان از صحنه مختصر و مینیمال نمایش، بیشترین و بهترین بهره را برده و با استفاده از تکنیکها و تمثیلهای رایج در نمایشهای ایرانی، فضایی دیدنی و قابلقبول ساخته است. نمونه خوبش، صحنه تهدید به خودکشی کامرانمیرزا که بر ارتفاع کوتاه چهارپایه، بلندای برج را تداعی میکند و بازیگران مقابل نیز همین حس را میگیرند. علی رجایی در «نازگل» با تغییر بهموقع در حس،کلام و میمیک خود، بازی درخشانی ثبت کرده است.با اینکه نمایش در طول اجرا، خوشریتم است و حتی مونولوگهای آدمها درباره ماجرا، مخاطب را خسته نمیکند اما میشد برخی لحظهها را کوتاهتر کرد و زمان ۹۰ دقیقهای آن را به ۷۰ تا ۷۵ دقیقه کاهش داد.