کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۴۷۵۱۵
تاریخ خبر:

۱۰‌چهره موفق سینما و شبکه خانگی در سال ۱۴۰۰

روزنامه هفت صبح، احمد رنجبر | سالن‌های سینما در سال ۱۴۰۰ نسبت به یک سال پیش پررونق‌تر بود اما همچنان کرونا اجازه نداد اتفاق «مطلوب» رخ دهد. تا پیش از همه‌گیر شدن ویروس، سینمای ایران دوره فترت نیمه اول نود را رد کرده بود و بار دیگر شور و هیجان به سالن‌ها بازگشت. در سال ۹۹ اما کرونا ترمز را کشید و ۱۴۰۰ با بیم و امید برای سینما تحویل شد. قرار گرفتن چند فیلم مخاطب‌پسند به همراه فیلم‌هایی مثل «قهرمان» ، «بی‌همه چیز» ، «آتابای» و … در ترکیب اکران از یک سو و فراگیری واکسیناسیون از سویی دیگر، اجازه نداد چراغ سینما خاموش شود. همزمان شبکه نمایش خانگی با سریال‌ها و برنامه‌های خود و نیز طرح اکران آنلاین‌، فعال‌تر از قبل بود. برخی آثار سینمایی و خانگی‌ها خوش درخشیدند و برخی به دل مخاطب ننشستند. به همین نسبت برخی بازیگران موفق عمل کردند و عده‌ای نه. هفت‌صبح سراغ ۱۰ چهره موفق سال رفته است.

یک: امیر جدیدی| قهرمان
دکتر محمدرضا شفیعی شعری دارد به نام «ساز خاموش» که اینطور آغاز می شود:« بزن آن پرده، اگر چند تو را سیم از این ساز گسسته.» شخصیت رحیم در «قهرمان» همچو سازی است که سیم آن در کشاکش دهر، پاره می‌شود اما همچنان خوش‌آواز است. چرا رحیم در همه موقعیت‌ها همراهی‌برانگیز است و مخاطب همدلانه او را به تماشا می‌نشیند؟ پاسخ را می‌دانید: چون کاراکتر خوب طراحی و خوب اجرا شده است. این موفقیت حاصل نمی‌شود مگر آنکه کارگردانی مسلط پشت دوربین باشد و بازیگری تیزهوش مقابل دوربین. امیر جدیدی در «قهرمان» مزد سال‌ها «خود سخت‌گیری» را می‌گیرد.

او از معدود آکتورهایی است که سعی کرده آهسته و پیوسته گام بردارد؛ از حاشیه‌ها فاصله بگیرد و روی «بازیگری» تمرکز کند. جدیدیِ ورزشکار برای باورپذیر شدن شخصیت رحیم‌، وزن کم می‌کند، لهجه شیرازی یاد می‌گیرد و با مردم این شهر همنشین می‌شود. بخش ظریف بازی جدیدی‌، لهجه نیست؛ بلکه ترسیم شخصیتی است که هویت و شناسنامه شیرازی دارد… بازیگر و کارگردان‌، کاراکتری پیش روی ما گذاشته‌اند که گاه به او شک می‌کنیم، در جایی حس ترحم نسبت به او داریم و گاه از این میزان خویشتنداری متعجب می‌شویم و چه بسا حرص بخوریم.

رحیم اما در همه موقعیت‌ها همان‌سازی است که آوازی خوش دارد حتی اگر سیمی از آن پاره شده باشد… در ایران ستاره شدن چندان سخت نیست؛ اما جدیدها برخلاف نسل طلایی بازیگران ایران، خیلی زود راه‌شان را گم می‌کنند و در «توهم موفقیت» گیر می‌افتند. می‌توان امیدوار بود امیر جدیدی و چند بازیگر دیگر وارد مسیر انحرافی نشوند و بتوانند سطح بازیگری ایران را ارتقا دهند. کما اینکه جدیدی در سال ۱۴۰۰ با «قهرمان» در جشنواره‌های متعدد حضور یافت و تحسین شد.

دو: بهرام رادان|جیران
بهرام رادان را چه به شاه باابهت قاجار؟! این پرسشی بود که در زمان ساخت «جیران» این جا و آن جا به گوش می‌رسید. سوال، قصد نادیده گرفتن توانایی بازیگر را نداشت و احتمالا از تجربیات نمایشی پیشین می‌آمد. در فیلم و سریال‌هایی که پیش‌تر با حضور ناصرالدین شاه ساخته شدند‌، بازیگران، عمدتا وجه قلدرمابانه شاه را به نمایش گذاشته‌اند. رادان بازیگری خوش چهره است و غالبا در نقش جوان اول‌های امروزی دیده شده. چنین تجربیاتی منجر به آن سوالات و تردیدها نیز می‌شود.

در همان قسمت اول «جیران» اما عیان شد که حسن فتحی در سپردن نقش ناصرالدین شاه به رادان دچار اشتباه نشده. او دنبال نمایش وجهی تازه از قبله عالم است و از این رو است که عاشق پیشگی شاه موتور پیش برنده داستان بوده. برای چنین هدفی باید بازیگری انتخاب شود که صاحب چهره‌ای زیبا است تا مخاطب با او حس همراهی داشته باشد. رادان از این ویژگی بهره می‌برد اما همه موفقیت او در نقش ناصرالدین شاه، به جمال برنمی گردد. او دلخستگی و عاشق پیشگی شاه را باورپذیر ارائه کرده و مخاطب موقعیت خاص او را پذیرفته.

حال خراب شاه پس از قتل امیرکبیر و دلدادگی به جیران (پری ناز ایزدیار) ناصرالدین شاه را از جبروت دور کرده و این مفهوم به‌خوبی در بازی رادان متبلور است. کارگردان بهره‌ای درست از چهره بازیگر برده و بخشی از غم درونی شخصیت را در ظاهر او جلوه گر ساخته. ابزار بازیگر برای انتقال غم فراق و سوز دل نیز، رفتار و سکنات آرام، چشمانی غمبار و لحنی ترحم برانگیز است. در قسمت‌های بعدی «جیران» این فرصت فراهم است تا بهرام رادان وجوه دیگر شخصیت ناصرالدین شاه را ارائه دهد و موقعیت خود پیش طرفداران سریال را تثبیت‌تر کند.

سه:پژمان جمشیدی | زیرخاکی‌، دینامیت‌، پیشگو
سعدی بیتی دارد که می‌گوید :«غنیمت دان اگر روزی به شادی در رسی ای دل‌، پس از چندین تحمل‌ها که زیر بار غم کردی». این کلام می‌تواند وصف حال پژمان جمشیدی باشد. بازیگری که خون دل‌ها خورد تا ثابت کند نه جای کسی را تنگ کرده و نه به شکل اتفاقی به جایگاه امروزی رسیده است. خیلی از همقطاران جمشیدی بعد از فوتبال مسیر خود را به سمت بازیگری کج کردند اما سقف خانه جدید برای آنها چندان بلند نبود.

جمشیدی اما قد کشید و قد کشید و حالا یک بازیگر قابل اتکا است. کما اینکه بخشی از فروش بالای «دینامیت» حاصل بازی او و موقعیت‌های کمدی است که در فیلم ایجاد می‌کند. جمشیدی در سال ۱۴۰۰ بار دیگر اجرا را تجربه کرد و نشان داد در این حوزه هم صاحب استعداد است. اگرچه ساختار برنامه «پیشگو» بعد از چند قسمت تکراری شد اما جمشیدی آداب همکلامی با مهمان‌ها را بلد بود و از فاکتورهای یک مجری موفق برخوردار. آدرس اصلی موفقیت این بازیگر در سال ۱۴۰۰ ، سریال «زیرخاکی» است. عجالتا کاری به فیلم‌های او در جشنواره نداریم که «علفزار» نام او را در میان نامزدهای سیمرغ قرار داد و «بی مادر» تحسین مخاطبان نسبت بازی‌اش را برانگیخت.

جمشیدی در فصل اول «زیرخاکی» با کاراکتر فریبرز جنبه‌ای دیگر از توانایی خود در خندادن مخاطب را عیان کرد. او به شیوه رضا عطاران که با رفتار و گفتار منحصر به‌فرد تماشاچی را می‌خنداند، به مدل مخصوص خود رسید. فریبرز مرد بلندپرواز اما کمی ساده دل و بسیار بدشانس است که در موقعیت‌های عجیب قرار می‌گیرد. با این حال او در موقعیت‌های معمولی هم به گونه‌ای رفتار می‌کند و حرف می‌زند که بیننده چاره‌ای جز خنده ندارد.

چهار:پیمان معادی |درخت گردو
آن چهره سمپات‌، آن پدر مهربان و آن مردی که پرپر شدن جگرگوشه‌های خود را می‌بیند و باز استقامت می‌کند. داریم از مردی به نام قادر مولان پور حرف می‌زنیم که خانواده‌اش را در فاجعه بمباران شیمیایی سردشت را از دست داد. محمد‌حسین مهدویان این ماجرا را تبدیل به فیلمی که به نام «درخت گردو» که سال پیش در جشنواره فجر رونمایی شد و امسال بر پرده سینماها رفت. «درخت گردو» و قادر مولان پور متفاوت‌ترین کاراکتری است که پیمان معادی بازی کرده.

او برای این شخصیت چند چالش پیش رو داشته؛ اول این که باید چهره و لهجه کردی‌اش باور پذیر باشد. از آن سو باید شرایط پیچیده زندگی کاراکتر در موقعیت‌های مختلف را باورپذیر بازی کند. ظاهرا نسبتی میان معادی و شخصیت فیلم نیست اما گریم، تمرین و توانایی کاری می‌کند که همان اول فیلم بازیگر محو می‌شود و کاراکتر جای او را می‌گیرد. اغراق نیست اگر بگوییم موقع تماشای «درخت گردو» فکر می‌کنیم واقعا قادر را روی پرده سینما می‌بینیم. بیراه نیست بگوییم با سرخوشی قادر شاد می‌شویم و با مرگ عزیزانش اشک می‌ریزیم. این یک تجربه عینی در سینماهایی است که صدای هق‌هق گریه به گوش می‌رسید و خب معادی به‌درستی کارش را کرد و راوی رنج قادر شد.

همه درد و رنج شخصیت در چهره بازیگر متبلور می‌شود و به جان مخاطب می‌نشیند؛ این یعنی اوج هنر بازیگری معادی. ستاره بخت معادی بلند است اما موفقیتش را نمی‌توان به شانس و اقبال گره زد. استعداد و پشتکار به همراه استفاده از موقعیت‌های طلایی باعث شده حرکتش در سینما رو به رشد باشد. او در سال‌های اخیر تبدیل به بازیگری پرکار و مطرح در عرصه جهانی هم شده و زمینه رشد بیشترش فراهم است.

پنج:هدیه تهرانی| بی‌همه چیز
«تو کافر دل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم‌، که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو» . لحظه ورود لی‌لی به آن روستای آرام و کرنش مردمان مهربان در برابر بانوی خوش‌سیما را می‌توان با این بیت دلنشین حافظ توصیف کرد. او اما برای جلوه‌گری به روستای اجدادی بازنگشته و «بی‌همه چیز» هم به این سمت نمی‌رود. او می‌خواهد مشکل ولایتی‌ها را حل کند اما در پس این هدف، نقشه‌ای مهمتر دارد: انتقام از یار بدپیمان سال‌های جوانی ( امیر با بازی پرویز پرستویی) .

ابزار لی‌لی فقط پول نیست‌؛ او آراسته به جمال است و به قول سعدی:« شاهد آنجا که رود حرمت و عزت بیند». امیر که تا دیروز مرد محبوب روستا بود، تنها می‌شود و مغضوب. لی‌لی بی‌رحمانه انتقام می‌گیرد و نقاب از سیمای خوش خط و خال او می‌افتد: یک زن ترسناک و بی‌رحم. هدیه تهرانی تمام این احساسات را بی‌کم و کاست ارائه کرده و برای نمایش آنها گرفتار اغراق نشده است. چه جایی که در جلد زنی اصیل اما فریبا فرو رفته و چه آن زمان که حیوان درونش زنده می‌شود.

بازیگر برای نوع راه رفتن‌، نگاه‌، حرف زدن و تمام رفتارهای خود طراحی داشته و در طول فیلم مخاطب را مقهور بازی خود می‌کند. تغییر احساسات لی‌لی و متعاقب آن تغییر شیوه رفتاری، مهم‌ترین امتیاز بازی هدیه تهرانی است. عواطف مختلف او آرام آرام شکل می‌گیرد، متبلور می‌شود و تماشاچی را با خود وارد دنیایی تازه می‌کند‌ و این هم از ظرافت و تجربه بازیگر است که یک شخصیت سنگین دل را همچنان محبوب نگه می‌دارد تا تلنگر بزند حکایت «لی‌لی‌»‌ها همچنان باقی است.

شش:هادی حجازی‌فر| موقعیت مهدی‌، بی‌همه چیز و آتابای
در سینما دیر شروع کرد اما شروعی خوب داشت. هادی حجازی‌فر پس از سال‌ها تجربه‌اندوزی در تئاتر به «ایستاده در غبار» و نقش حاج احمد متوسلیان رسید و تحسینی همه‌جانبه به خود دید. بعد از این درخشش نقش‌های دیگر را هم تجربه کرد و خیلی زود توانست جایی مطمئن میان منتقدان و پی‌گیران سینما به‌دست بیاورد. حجازی‌فر فقط به بازیگری فکر نمی‌کرد و از همان آغاز، سودای کارگردانی داشت. این اتفاق امسال با سریال «عاشورا» میسر شد که نسخه‌ای از آن با نام «موقعیت مهدی» به جشنواره امسال رسید.

فیلم حالا در معرض اکران عمومی هم قرار گرفته ‌ و مخاطبان سینما می‌توانند حاصل کار حجازی‌فر را قضاوت کنند. این فیلم در جشنواره خوش درخشید؛ هم تحسین منتقدان را به خود دید و هم مخاطبان را. داوران هم «موقعیت مهدی» را شایسته دریافت سیمرغ ‌ دانستند در حالی که رکوددار کسب جایزه بود. حجازی‌فر در ترسیم شمایلی باورپذیر از شهید مهدی باکری موفق عمل کرده و ضمن عبور از کلیشه‌ها‌، به پیشنهادی متفاوت برای ساخت آثار مرتبط با فرماندهان جنگ رسیده است. حجازی‌فر در سال ۱۴۰۰ با «آتابای» و «بی‌همه چیز» هم درخشید تا کامروای مطلق لقب گیرد.

او در اولی نقش مردی عاشق‌پیشه را بازی می‌کند‌؛ در جایی خوش آب و هوا در غرب کشور (روستایی اطراف خوی) . سرگشته است و در عین حال گله‌مند از روزگار. حجازی‌فر تجربه زیستی خود در این خطه را به کار بست و از توان بازیگری‌اش بهره گرفت و خالق یک شخصیت به‌یادماندنی شد. در «بی‌همه چیز» او نقش دهدار روستا را دارد؛ با رفتارهایی توام با عصبیت که مشخصه بازی حجازی‌فر است اما هر بار آن را متفاوت ارائه می‌دهد و به دل می‌نشیند.

هفت: جواد عزتی | زخم کاری‌، آتابای و خورشید
همانقدر که می‌خنداند، قادر است اشک در بیاورد. به همان اندازه که در ترسیم شمایل مردان خوش‌خیال توانا است، می‌تواند مردان زخم خورده را به باور مخاطب بنشاند. برای یادآوری از «قهوه تلخ» و «هزارپا» مثال بیاوریم یا «لاتاری» و «زخم‌کاری»؟ جواد عزتی مدتی است سمت کمدی نرفته و سهم او در سال ۱۴۰۰ سریال «زخم‌کاری» و فیلم‌های «آتابای» و «خورشید» بود. «مرد بازنده» را هم داشت که در جشنواره فجر رونمایی شد.

در این میان «زخم‌کاری» و شخصیت مالک حسابی جدا از مابقی دارد. عزتی در نقش مردی با عقده‌های فروخورده اجتماعی فرو رفت. ابتدا رویی شیرین از شخصیت را نشان داد و مخاطب را با خود همراه کرد. اندک اندک خباثت درونی شخصیت بر‌ملا شد و با همدستی با همسر (رعنا آزادی‌ور) خون ریخت و پول توی خون زد. مالک شد مرد اول و قدرتمند ریزآبادی. عجب آنکه در این حال هم مخاطب دوستش داشت و آنگاه که در دام توطئه همسر افتاد، محبوب‌تر شد. عزتی بازیگری را در دهه ۸۰ شروع کرد و به‌واسطه سریال‌های تلویزیونی تبدیل به بازیگری معروف شد.

او در سریال خانگی «قهوه تلخ» به اوج شهرت رسید؛ پس از آن چند نقش خوب اما فرعی در سینما بازی کرد. در فیلم «فرشته‌ها با هم می‌آیند»، نقش اصلی شد و نشان داد به تنهایی می‌تواند بار موفقیت یک فیلم را به دوش بکشد. انتخاب درست و توانایی، دو بال اصلی موفقیت بازیگران محسوب می‌شوند اما «رفتار بیرونی» آنها تاثیری کمتر از دو عامل اول ندارد. عزتی آرام‌آرام رشد کرده و حالا که بازیگر مطرحی است «رفتار بیرونی» او عوض نشده. برای محبوب ماندن، به ژست‌های عجیب چنگ نمی‌زند و امیدواریم در آینده نیز چنین کند.

هشت:علی مصفا| حرفه‌ای و میدان سرخ
هم نویسنده باشی‌، هم کارگردان‌، هم تهیه‌کننده و هم بازیگر جنس جور است اما با آفت سر شلوغی چه می‌توان کرد؟ علی مصفا اگرچه به همه حوزه‌هایی که ذکرش رفت سر می‌زند اما اولویت او بازیگری است. جزو آن دسته هم هست که مدام در قاب خانگی و روی پرده سینما دیده می‌شود. با این حال آنقدر تجربه و ذکاوت دارد که رنگی از تفاوت به کارهایش بدهد. نشان به آن نشان که در سال ۱۴۰۰ ایفاگر دو نقش متفاوت در دو سریال خانگی شد. چند قسمت از «میدان سرخ» گذشته بود که «حرفه‌ای» توزیع شد.

علی مصفا در اولی نقش یک خلافکار را بازی کرد و در دومی کارآگاه بود. ابتدا این نگرانی وجود داشت که شمایل همیشگی مصفا که مشخصه اصلی آن رفتار و کلام آرام است‌، این دو نقش را شبیه ‌ هم کند. این اتفاق اما نیفتاد و مصفا از یک خطر جدی عبور کرد. کنش و واکنش او در «میدان سرخ» خلافکارهایی را به یاد می‌آورد که ظاهری موجه دارند و پشت چهره‌ای معصوم پنهان هستند. در «حرفه‌ای» اما یک پلیس مقتدر است و خشونت را چاشنی رفتار و گفتار خود کرده.

از نظر ظاهری شباهت‌هایی بین دو نقش دیده می‌شود که بارزترین آن ریش است اما مختصات هر دو شخصیت و نیز مواجهه مصفا با آنها منجر به خلق دو کاراکتر متفاوت شد. «حرفه‌ای» مصفا ابتدا در قامت یک کارآگاه کلیشه‌ای عرض اندام کرد و اندک اندک شخصیت را از فیلتر خود عبور داد و به اصطلاح آن را از آن خود کرد. این سریال از معدود دفعاتی است که مصفا را در قالب شخصیتی پر جنب و جوش و گاه عصبی می‌بینیم. در «میدان سرخ» او تلاش می‌کرد با سکوت‌ها و نیش کلامی شخصیت خلافکار را پیش روی مخاطب قرار دهد.

۹ : سعید آقاخانی| خون شد و نون خ
لحظه‌ای خوش است برای بازیگری که همزمان دو اثرش با دو ویژگی‌های کاملا متفاوت به دست مخاطب برسد. این بار پرنده خوشبختی بر شانه سعید آقاخانی نشسته تا از یک سو با «نون خ» لبخند به لب‌ها بیاورد و با «خون شد» حسی از ترس و قدرت و خشم ایجاد کند. آقاخانی از ابتدای دهه نود و با فیلم «خداحافظی طولانی» عرصه‌ای غیر از کمدی را هم تجربه کرد و همگان را به تحسین واداشت. زمان گذشت و او مورد توجه مسعود کیمیایی قرار گرفت؛ برای فیلم «خون شد»؛

برای شخصیت فضلی؛ برای همان کسی که سال‌ها از خانه دور بوده و حالا که می‌آید می‌بینید «یک چیزهایی سر جایش نیست.» خواهر معتاد است و برادر در تیمارستان. پدر و مادر غم می‌خوردند و در تنهایی روزگار می‌گذراند. فضلی فرشته نجات می‌شود و برای رهایی خانواده از این بلا ، پاشنه‌ور می‌کشد و چاقو دست می‌گیرد. فضلی قهرمانی است از جنس سینمای کیمیایی و آقاخانی شمایل از مردان زخم خورده روزگار. خشم‌، غیرت و محبت همزمان در بازی آقاخانی جمع است و فضلی را تبدیل به کاراکتر محبوب دوستداران سینمای کیمیایی می‌کند. قصه آقاخانی همین جا تمام نمی‌شو‌د؛ او در سال ۱۴۰۰ بار دیگر با شخصیت نورالدین خانزاده لبخند به لب‌ها آورد.

پختگی در رفتار و گفتار شخصیت فصل سوم سریال مشهود است و البته رابطه پدرانه نورالدین با دختران، هم ملموس‌تر است و هم عاشقانه‌تر. در فصل اول «نون خ»، اشراف کامل آقاخانی به فرهنگ قوم کرد برگ برنده او بود. در ادامه این برگ برنده به کارش آمد اما سعی کرد شخصیت‌ها را طوری قوام دهد که برای همه ملموس باشد. در فصل سوم، سریال پر است از قصه و اتفاق. آقاخانی به عنوان کارگردان، در روایت داستانی یکپارچه نیز موفق عمل کرده.

۱۰:مهران غفوریان| نیسان آبی و خاتون
چه کسی باور می‌کرد آن بازیگر شوخ و شنگ ِ بذله‌گو‌، ایفاگر شخصیت‌هایی جدی و آرام شود؟ مهران غفوریان همزمان با تغییر ظاهری، مسیری تازه برگزید که شمایی از آن را در «قورباغه» دیدیم و با «نیسان آبی» و «خاتون» تداوم یافت. ۱۴۰۰ سالی مهم در کارنامه غفوریان است؛ سالی که او تولدی دوباره در بازیگری داشت. این بازیگر حتی در کمدی «نیسان آبی» هوشمندانه، از نشانه‌های همیشگی فاصله گرفت و به شیوه‌ای متفاوت در ارائه یک شخصیت کمدی رسید.

رضا، یکی از ارکان ایجاد جذابیت سریال «نیسان آبی» است اما نه با بهره‌گیری از الگوهای همیشگی غفوریان. او وارد جلد پدر و همسری صبور و مهربان شد که رفتارهایش به دل می‌نشست و به سریال طراوات می‌بخشید. چالش غفوریان جایی است که در برابر همسر شکاک نباید رفتاری متقابل یا دست‌کم اغراق‌آمیز داشته باشد. او به سیاق مردانی که در عالم واقع در چنین موقعیتی هستند، با صبوری جنجال را مدیریت می‌کند‌؛ اما با چاشنی ملاحت. این رفتار نمکین هم از تجربه سال‌ها بازیگری غفوریان می‌آید که می‌داند برای خنداندن الزاما نیاز به رفتار و گفتار «خنده‌دار» نیست.

غفوریان همزمان پدری مهربان و رفیقی با‌مرام بود و توانست حس همراهی مخاطب را برانگیزد. مهران غفوریان در دیگر سریال خانگی یعنی «خاتون» نیز نقشی کاملا متفاوت دارد. او در این سریال هم جدی است اما وظیفه‌ای برای ایجاد حال خوب ندارد. او در نقش موسیو ‌همزمان چاپلوسی‌، کنجکاوی و فرمانبرداری را به نمایش می‌گذارد.در این سریال هم خبری از آن بازیگر آثار کمدی که با حرکات عجیب چشم و خنده‌های چکشی می خواست از مخاطب خنده بگیرد، نیست. مهران غفوریان مسیری تازه آغاز کرده و گام‌های نخست را با موفقیت برداشته است.

کدخبر: ۴۴۷۵۱۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر