کلاسیک ببینیم؛ فیلم «ریش قرمز» کوروساوا
روزنامه هفت صبح، سینا بحیرایی | یک: در دنیای سینما هر دهه را میتوان مختص چند فیلمساز خاص دانست، چند فیلمسازی که در یک دهه مشخص در اوج دوران کاری خود بودهاند و بهترین آثار خودشان را ساختهاند. مثلا دهه ۱۹۹۰ را بیشتر با کیارستمی و تارانتینو میشناسیم. یا دهه ۱۹۸۰ اوج شکوفایی فیلمسازانی چون اسکورسیزی و تارکوفسکی بود.
کوروساوا را هم میتوان یکی از سلاطین دهه ۱۹۶۰ در نظر گرفت. او در این دهه بود که با توشیرو میفونه، همراه همیشگیاش، شاهکار پشت شاهکار میساخت و به جایگاهی دستنیافتنی در دنیای سینما رسیده بود. فیلم «ریشقرمز» که کوروساوا در سال ۱۹۶۵ ساخت، نه تنها یکی از بهترین آثار کارنامه او، بلکه یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما هم هست.
دو: فیلم داستان یک پزشک فارغالتحصیل جوان بهنام یاسوموتو (یوزو کایاما) است که بعد از اتمام دوره تحصیل، برای کارآموزی به یک درمانگاه روستایی فقیر و بیامکانات میرود که زیر نظر یک پزشک عجیب و نامتعارف بهنام ریشقرمز (توشیرو میفونه) اداره میشود. یاسوموتو ابتدا ابدا از این وضعیت راضی نیست.
دوست دارد سریع از اینجا برود و پزشک شوگانها شود (به سردارهای نظامی مطرح در ژاپن باستان شوگان گفته میشد). اما کمکم تحت تاثیر نوعدوستی و انسانیت بالای ریشقرمز قرار میگیرد و تصمیم میگیرد همینجا بماند، حتی با وجود اینکه یک فرصت شغلی عالی برای تبدیل شدن به پزشک شوگان، در اختیارش قرار میگیرد.
سه: کوروساوا نمونه عالی یک فیلمساز کامل و بیایراد است. فیلمسازی که هم اصول کارگردانی و قصهگویی را بهصورتی استادانه بلد است، و هم نگاهی دغدغهمند به تاریخ و وضعیت کشورش دارد و نمیتواند از کمبودها و مشکلات آن چشمپوشی کند. تقریبا در تمام آثار او میتوان این نگاه دغدغهمند، پرحسرت و نگران نسبت به گذشته و آینده کشورش را مشاهده کرد. داشتن کارگردانی چون کوروساوا، آرزوی سینمای هر کشوری است!
چهار: در «ریشقرمز» هم ردپای تمام این موارد را میتوان مشاهده کرد. مهمترین عنصر فیلم، فرآیند تغییر و تحولی است که یاسوموتو طی میکند. او ابتدا پزشکی مغرور و خودخواه است که بیتوجه به مشکلات هموطنان و سرزمینش، تنها به موفقیتهای فردی فکر میکند. ولی بعد از مواجهه با ریشقرمز و زیردستانش دچار تحولی اساسی میشود. میبیند که ریشقرمز در این مکان دورافتاده، با چه عشق و محبتی با مردم ارتباط برقرار میکند. بدون توجه به جاه و مقام، بدون توجه به اینکه آیا اصلا کسی متوجه این فداکاریها میشود، ریشقرمز تمام زندگیاش را وقف آدمهای اطرافش کرده است.
پنج: شاید مهمترین درسی که میتوان از فیلم گرفت همین است. اینکه یک جامعه زمانی به شکوفایی و موفقیت میرسد که هرکس در هر جایگاهی که هست وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد. ریشقرمز نمیتواند تمام بیماران کشور ژاپن را درمان کند، نمیتواند فقر تمام خانوادهها را از بین ببرد، ولی سهم خودش از این فعالیتها را به کاملترین شکل ممکن انجام میدهد.
دختری بهنام اتویو را از فاحشهخانه نجات میدهد، به پسر فقیری بهنام چوبو اجازه میدهد که از درمانگاهشان دزدی کند. این درسی است که یاسوموتو در پایان فیلم به آن پی میبرد. اینکه در همین درمانگاه کوچک و بیامکانات، میتواند خدمتی بکند که شاید نتواند در بارگاه پرجلال شوگانها هم تواند به آن دست یابد. انسانیت و ارجی که در اینجا به دست میآورد قابل مقایسه با هیچچیز دیگر نیست.
شش: متاسفانه دسترسی چندان زیادی به تاریخ و سینمای ژاپن نداریم، والا میشد یک پروژه تحقیقاتی خیلی خوب را در این زمینه شروع کرد که آیا معماری و دکوراسیون داخلی خانههای باستانی ژاپن واقعا به همین صورت بودهاند یا فیلمسازانی مثل کوروساوا و یاسوجیرو ازو برای سینماییتر کردن آنها، تغییراتی در آنها اعمال کردهاند. واقعا تمام خانهها چنین درهای کشویی پرنقش و نگاری داشتهاند؟ در تمامشان نورها اینقدر سفید و یکدست هستند؟
همیشه رسم بر این بوده که آدمها اینقدر منظم و تقسیمبندی شده در جاهای مخصوص بنشینند؟ جامعه ایران هم مثل ژاپن آن دوران همچنان سنتی است و در بیشتر مناطق، مردم همچنان روی زمین مینشینند، غذا میخورند و میخوابند. به همین دلیل سینمای ژاپن میتواند گزینهای عالی برای فیلمسازان ما باشد که راه و روش کارگردانی در خانههای بدون مبل و صندلی را تمرین کنند. البته فعلا تمام فیلمهای ما در طبقه متوسط تهراننشین میز و صندلیدار خلاصه شده است!
هفت: این آخرین همکاری بین کوروساوا و توشیرو میفونه بود. آنها شانزده فیلم با هم کار کردند که آمار حیرتانگیزی است. بهنظر میرسد هیدئو اوگانی، یکی از نویسندگان فیلمنامه باعث این جدایی شده بود. او به کوروساوا گفته بود که بازی میفونه در نقش ریشقرمز خوب نیست و نقش را اشتباه از آب درآورده است. همین باعث بدبینی کوروساوا به تواناییهای میفونه شد.
فیلم بیشتر به همین خاطر معروف است که به آخرین همکاری بین کوروساوا و میفونه تبدیل شده است. اما جدا از این مسئله، «ریشقرمز» یک موفقیت تمامعیار بود. در ژاپن که مورد ستایش فراوان قرار گرفت و فروش خوبی داشت. در خارج از کشور هم که به جشنواره ونیز رفت و میفونه جایزه جام ولپی بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد. فیلم همچنین نامزد بهترین فیلم خارجی مراسم گلدنگلوب هم شد.