نمایش سگک، روایت کفنهایی قد برافراشته
روزنامه هفت صبح، سمیه یوسفی | در دنیای هنر آنچه بین دو اثر تمایز ایجاد میکند، عبور از کلیشههاست. عبوری که گاه در انتخاب سوژه تجلی پیدا میکند، گاه در پرداخت و شیوه روایت. تعداد معدودی از آثار هم وجود دارند که در هر دو مورد ساختارشکنانه عمل کردهاند؛ نمایش سگک نیز در زمره همین آثار است.
در تمام این سالها شاهد آثار هنری فراوانی در حوزه دفاع مقدس بودهایم. از رمان و زندگینامه گرفته تا فیلم و تئاتر و موسیقی. روایتهایی یک شکل از آدمها و موقعیتهای یکسان. روایتهایی که همواره یک تصویر با ویژگیهای تکراری از شهدا و رزمندگان جنگ ایران و عراق به مخاطبشان ارائه کردهاند. حال آنکه در واقعیت اینطور نیست. شهدا نیز انسانهایی از قشرهای مختلف جامعه بودهاند با فرهنگها و اعتقادات متفاوت.
در نمایش سگک، نویسنده به سراغ یکی از همین انسانهای متفاوت میرود. «کهبد تاراج» متن نمایشنامه را با الهام از زندگی شهید «شاهرخ ضرغام» نوشته. او بدون هیچگونه پیشداوری یا مقدسنمایی توانسته است زندگی شاهرخ ضرغام معروف به «حُر انقلاب» را روایت کند و مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد.
نمایش را «تینو صالحی» شروع میکند. بازیگر نقش شاهرخ ضرغام که در قالب روح وارد صحنه میشود و از تشییع جنازه خود میگوید که در یکی از خیابانهای تهران در حال برگزاری است. هرچند که به نظر میرسد اولین بازیگر این تئاتر، ملحفههای شسته شده روی طناب هستند. در واقع تئاتر پیش از دیالوگ شاهرخ ضرغام شروع شده است. آنگاه که وارد سالن میشویم، روی صندلی مینشینیم و چشممان به آن پارچههای سفید میافتد و از خودمان میپرسیم چه بلایی بناست سر اینها میآید؟
ملحفهها کفن میشوند تا ظرافت و هوشمندی طراح صحنه و کارگردان این تئاتر را اثبات کنند. به جرات میتوان گفت «رضا بهرامی» با چنین انتخابی بر تاثیرگذاری نمایش افزوده است. او مخاطب را آرام آرام با قصه آدمهای روی صحنه همراه میکند بهنحوی که با اندوه آنها اندوهگین شده و با گریهشان اشک میریزند.
از طراحی صحنه که بگذریم، موسیقی هماهنگ با ریتم روایت و بازیهای حرفهای نیز نقش بسیار زیادی در همذاتپنداری مخاطب با این تئاتر داشته است. خانم «مرجان قمری» که نقش مادر شهید را ایفا میکند، دومین بازیگری است که وارد صحنه شده و در طول اجرا به خوبی از پس تغییر حالات این شخصیت برمیآید. در جایی از این نمایش میبینیم که این زن همانطور که سر سجاده نشسته و در سوگ فرزندش ناله و فغان میکند، یاد خاطرهای از شاهرخ میافتد و لحن کلامش، از درد دل به دعوا و توبیخ تغییر پیدا میکند.
نمونه این موقعیت را در چند جای دیگر این نمایش شاهد هستیم و همین باعث شده تا نمایش بار طنز نیز به خود بگیرد. این طنازی نه تنها دیالوگها و شخصیت مادر شهید مشاهده میشود که در بقیه شخصیتها هم وجود دارد. دوستان شاهرخ، پدر ناتنی او و حتی فریده، زنی که شاهرخ یک دل نه صد دل عاشق او بوده است.
نمایش سگک، نمایشی متفاوت از یک شهید متفاوت است. شهیدی که کفن را کنار میزند، روبهروی مخاطبان حاضر در سالن میایستد و از زندگیاش میگوید. بهواسطه پرسه زدن توی خاطراتش، یکی یکی آدمها را صدا میزند تا حرف بزنند. از سوگ، از عشق، از مرام و معرفت و رفاقت. او نه تنها مادر و معشوق و دوست و همرزم را روی صحنه میآورد، بلکه دست تماشاچی را هم میگیرد، میکشد سمت خودش. سمت همان ملحفههای سفید روی طناب که حالا کفنهایی هستند قد برافراشته.