باشگاه فیلم هفته | بانوی همه و درسهای فارسی
روزنامه هفت صبح | درسهای فارسی/ Persian lessons-2020: درسهای فارسی یکی از همان زنجیره فیلمهای اردوگاههای یهودیان است که در سالهای اخیر به یک ژانر بدل شده. مثل فهرست شیندلر، زندگی زیباست، سکه سازان (جاعلین ). حتی پیانیست هم به نوعی در حاشیه این ژانر معنا پیدا میکند. درسهای فارسی اما این داستان را با آرایههای دیگری زینت میدهد. ماجرای یک یهودی جوان که به هنگام فرار از مرز به دام میافتد و به هنگام تیرباران و به واسطه یک کتاب خطی فارسی که اتفاقی به دستش رسیده خودش را ایرانی جا میزند.
با تکیه بر تقدیم شدن کتاب به فردی به نام رضا جون، او میگوید که اسمش رضا و فامیلیاش جون است. از بخت بلندش فرمانده کمپ اسرای یهودی یک سروان آلمانی است که آرزویش تاسیس یک رستوران آلمانی در تهران است. او به یهودی جوان میگوید به ازای یاد دادن زبان فارسی میگذارد که او زنده باشد. و خب چالش جوان تازه شروع میشود. او از فارسی چیزی نمیداند پس شروع میکند یک زبان اختراع کردن و آن را به عنوان فارسی تحویل فرمانده دادن و سختی کار اینجاست که باید خودش هم بر این زبان من در آوردی مسلط باشد تا لو نرود. و خب لحظات ملتهبی شکل میگیرد. خیلی ملتهب.
فیلم بر بستری چنین دراماتیک شکل میگیرد و فشار عصبی و التهاب قابل توجهی بر تماشاگر وارد میکند. کلاهبرداری جوان یهودی به حدی است که هرلحظه امکان لو رفتنش میرود. راستش به عنوان تماشاگر به شدت تحت فشار قرار داشتم وشاید بخشی ازآن به خاطر فارسی زبان بودنم باشد. و حیف که فصول پایانی این فیلم سنگین و فراگیر به قدرت بقیه لحظات فیلم نبود و آن ضربه احساسی که طبق معمول قرار است در مورد قربانیان یهودی فیلم باشد اینجا از آب درنیامده است.
درسهای فارسی را وادیم پرلمان ساخته است، کارگردان آمریکایی اوکراینیتبار که سال ۲۰۰۴ با فیلم خانهای از شن و مه به فرهنگ و آداب و رسوم ایرانیها سرک کشیده بود. موفقیت آن فیلم و کاندیدا شدن شهره آغداشلو احتمالا مشوق پرلمان برای بازگشت به مفهوم فرهنگ و زبان فارسی بوده و این بار در یک فیلم ژانر هلوکاست. جالب است بدانید که درسهای فارسی که در آن عموما به زبان آلمانی صحبت میشود محصول بلاروس است و از سوی این کشور به اسکار ۲۰۲۰ هم ارائه شد. درسهای فارسی فیلم بزرگی نیست اما تنش عصبی ویژهای بر شما وارد میکند.
*** بانوی همه / Everbodysٌ woman-1934 : درباره این اثر کلاسیک ماکس افولس زیاد شنیده بودم وخب تماشایش سرخوردگی به همراه داشت. افولس در آلمان، فرانسه، ایتالیا، آمریکا و دوباره در فرانسه فیلم ساخته است و سبک بینظیرش در میزانسن و روایت در برخورد با چارچوبهای روایی بومی و محلی هرکشور شکل و شمایل خاص خود را پیدا کرده است. در فیلمهای آلمانیاش نوعی آرمانگرایی سپید وجود دارد مثل فیلم زیبای لیبه لای.
در فیلمهای فرانسوی و تک و توک ایتالیاییاش نوعی نمایش گل درشت احساسات و روایت قراردادی تباه شدن زنان زیبا در دستان تقدیر را میبینیم و در فیلمهای آمریکاییاش، قالبهای ژانر و الگوهای روایی، آزادی عمل افولس را محدود میکنند و او را مجبور میکنند تا به ریتم و جاذبههای داستانی بیشتر توجه کند. و خب حاصل این اتفاق به نظر من پالودگی و قدرت بصری خیره کننده فیلمهای آمریکایی در مقابل سانتی مانتالیزم منحط فیلمهای فرانسوی و تقدیر گرایی بورژوا مسلکانه این فیلمهاست.
کسی نمیتواند ارزشهای گوشوارههای مادام و یا فیلم لولا مونتز را کتمان کند. هردو فیلمهای بزرگی هستند اما اوج افولس در سه فیلم آمریکایی اوست یعنی نامه از زنی ناشناس که پاکیزگی دوره آلمانی اش در قالب سینمای ملودرام آمریکا جلوه و جلای شگفت انگیزی پیدا کرده و دو فیلم گرفتار و لحظه بیپروایی که درآنها سبک پرشکوه افولس در تقاطع با قالب نوآر به بیانیهای رادیکال درباره حقوق زنان بدل میشود.
چیزی که در فیلمهای دوره فرانسوی و ایتالیاییاش بیشتر نوعی حس همدردی مردانه درباره سرنوشت زنان زیباست. بانوی همه در سال ۱۹۳۴ ساخته شده و محصول ایتالیاست. داستان دختر جوانی که در سربه هواییهای خودش و بازیگوشیهای سرنوشت هم خود را تباه میکند و هم زندگانی کسانی که او را دوست دارند. یک ملودرام پرآب و تاب پر از معجزههای میزانسنی افولس و البته شلختگیهایی که نشان میدهد فیلم در سینمای ایتالیا تولید شده است.
تایتل ایتالیایی فیلم هم :La signora di tutti