کتابی که همه باید آن را بخوانند
روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | خاطرات فرانکل چرا آنقدر تأثیرگذار است؟ چرا اینهمه اقبال دارد؟ چرا به اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده است؟ چرا مردم همواره آن را خواندهاند و چرا همچنان میخوانند؟ پاسخ به این پرسشها، بحثی مفصل میخواهد که قطعا نمیتوانم تمام ابعاد آن را بررسی کنم. فقط آنقدر میدانم وقتی قرار است کسی رنج را برایم معنا کند، بیهوده خواهد بود اگر خود رنج را در سطحی دردناکتر و وسیعتر تجربه نکرده باشد.
خاطرات فرانکل به عنوان یک نویسنده از آن جهت قابل تأملاند که جزئیات اردوگاه، شکنجه، مصیبت و مرگ را طور دیگری میبیند و تأملات او به عنوان یک روانشناس شاید از آن جهت قابل پذیرش است که خودش بارها رنج و اندوه و مصیبت را به فجیعترین شکل تجربه کرده است. «انسان در جستوجوی معنا» البته سالها پیش از این به فارسی ترجمه شده بود. هنوز هم چندین ترجمه در بازار کتاب از آن موجود است. اما تازهترین ترجمه آن که به همت نشر «سنگ» چاپ شده، بدون شک بهترین ترجمه آن است.
هم از آن جهت که ناشر خود در حوزه روانشناسی تخصص دارد، هم اینکه نویسنده است و دایره واژگان وسیعتری دارد و هم اینکه نیازهای مخاطب امروز ایران را میشناسد. برای همین در این گفتوگو این بار از خود ناشر درخواست کردم درباره کتابی که منتشر کرده، صحبت کند. کامران محمدی مقدمهای بسیار خوب بر این کتاب نوشته و از داستاننویسانی است که آثاری جدی در حوزه ادبیات داستانی دارد؛ از جمله «قصههای پریوار و داستانهای واقعی»، «آنجا که برفها آب نمیشوند»، «اینجا باران صدا ندارد»، «بگذارید میترا بخوابد»، «مه»، «رولت روسی و هشت داستان دیگر». آنچه در ادامه میخوانید گفتوگو با کامران محمدی است؛ نویسنده، منتقد و ناشر کتاب «انسان در جستوجوی معنا» ترجمه مریم حسیننژاد (نشر «سنگ»).
* کتاب «انسان در جستوجوی معنا» کتابی فوقالعاده تأثیرگذار و در عین حال ساده و البته عمیق است. شما، هم ویراستار کتاب هستی، هم رشته تحصیلیات روانشناسی بوده و هم اینکه مقدمه بسیار خوبی برای این کتاب نوشتهای. پس اگر موافق باشی با توضیحی درباره نویسنده شروع کنیم. جایگاه این آدم در روانشناسی دنیا کجاست؟
به طور کلی روانشناسانِ مؤلف را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: روانشناسانی که به زبان کاملا دانشگاهی و در چارچوب پژوهشهای مشخص و آزمایشگاهی حرف میزنند و روانشناسانی که علاوه بر فعالیتها و نوشتههای علمی، به زبان عامه و خارج از فضای دانشگاهی هم مینویسند. در گروه اول مثلاً میتوان از پیاژه، پیشوای روانشناسی شناختی نام برد که در تاریخ روانشناسی، بسیار مؤثر بوده و شاید حتی از نظر تغییر و جهشی که در تاریخ روانشناسی ایجاد کرده، همرده فروید باشد، اما مردم عادی چندان او را نمیشناسند.
همینطور بنیانگذاران روانشناسی رفتارگرایی، واتسون و اسکینر و…. طبیعی است که نام عموم روانشناسان، بیشتر در فضای دانشگاهی و متون علمی دیده شود و تا پیش از روانتحلیلگری هم همینطور بود. اما بعد از فروید، صحبت کردن به زبانی که برای عامه مردم جذاب باشد، در ادبیات روانشناسی مرسوم شد. نظریات فروید بیش از آن که از آزمایشگاه و پژوهش درآمده باشند، با شیوه مطالعه موردی یا خودکاوی «خلق» شدهاند. خلاقیت در کار او همانقدر اهمیت دارد که در داستاننویسی و هنر. و این همان نکتهای است که اگرچه شهرت فراگیر به همراه دارد، همواره در بحثهای علمیتر، پاشنه آشیل او و پیروانش بوده است.
چرا که وجه علمی یعنی ابطالپذیری نظریهاش را بسیار کمرنگ میکند. اما به هر حال فروید با ترکیب ادبیات و روانشناسی و فلسفه و اسطورهشناسی، شیوهای از بحث را در روانشناسی به وجود آورد که هنوز هم یکی از شاخههای مهم آن است. و ویکتور فرانکل یکی از مشهورترین پیروان این «شیوه» است. در واقع پیروان مهم فروید که بسیار زیاد هم هستند، همیشه شیوه او را ادامه دادهاند اما تقریبا همیشه هم نقدهایی به «جهان بینی» و نگاه او داشتهاند. این نقدها از داخل خانه فروید با آنا فروید، دختر او شروع شد و بعد از مرگ فروید در ۱۹۳۹ در هشتاد سال گذشته، روانتحلیلگری را به جاهایی رساند که بسیار دور از دیدگاههای اولیه آن است.
یکی از اینها نظریه معناگرایی ویکتور فرانکل است که اگرچه کاملاً در ادامه روانتحلیلگری قرار دارد، اما تلاش برای رسیدن به معنا را جایگزین تلاش برای ارضای نیازها کرده است. همانطور که آدلر تلاش برای برتری را مطرح کرده بود و راجرز، انسانگرایی را. اما اگر از شیوه بحث این گروه از روانشناسان بگذریم و به میزان نفوذشان در بین عامه مردم و کاربرد نظریهشان توجه کنیم، احتمالاً ویکتور فرانکل، مهمترین روانشناس روانتحلیلگری بعد از فروید و یونگ است. کسی که نظریه معناگراییاش هم در متون دانشگاهی راه پیدا کرده، هم در ۷۴ سال گذشته، راهگشای بسیاری از مشکلات بوده است. به ویژه اینکه فرانکل صرفا شکل دیگری از فروید در ترکیب بیشتر با فلسفه، نظیر لاکان و دیگران نیست، بلکه او نظریهای روشن و مشخص دارد.
* «معنادرمانی» که از آن حرف میزند به چه معناست؟
خب خیلی سخت است که در چند کلمه «معنادرمانی» فرانکل را توضیح بدهیم. فرانکل در بخش دوم همین کتاب که در چاپ اولش نبود و بعداً به پیشنهاد ناشرش اضافه شد، در چیزی حدود ۵۰ صفحه نظریه معنادرمانی را شرح داده است. اما حتی خود او هم اسم این بخش را ابتدا «چکیده معنادرمانی» گذاشته بود و در ویراست آخر، یعنی همین ویراست نشر «سنگ» که سال ۱۹۹۲ و بعد از ۴۶ سال فاصله از چاپ نخست کتاب منتشر شده، اسمش را به «جان کلام معنادرمانی» تغییر داد.
نکته ظریفی در این تغییر نام وجود دارد. یعنی احتمالا به این نتیجه رسیده است که معنادرمانی را نمیتوان در ۵۰ صفحه خلاصه کرد، بلکه فقط میتوان جان کلام آن را بهطور خلاصه توضیح داد. با این حال شاید بتوان معنادرمانی او را در این عبارت خلاصه کرد که تلاش فرد برای یافتن یک معنا در زندگی، حتی در بدترین شرایط. با این استدلال که «کسی که چرایی زندگیاش را بیابد، چگونگیاش را نیز خواهد یافت.» این جمله که عبارت بسیار معروفی از نیچه است، ورد زبان فرانکل بود و مبنای معنادرمانی اوست. در جلسات معنادرمانی، تلاش درمانگر معطوف به همین است؛ یافتن معنا. در «انسان در جستوجوی معنا»، فرانکل لابهلای خاطرات و مطالبی که طرح میکند، مثالهای خوبی هم میزند.
* بله. بخش انتهایی خلاصهای از آنچه را مد نظر فرانکل است توضیح میدهد اما هنوز هم در کارگاههای رواندرمانی از روشهای او استفاده میشود و کاربرد دارد؟
خود فرانکل در مقدمه این ویراست، آمار و اطلاعات جالبی میدهد. توجه داشته باشید که این ویراست سال ۹۲ میلادی منتشر شده و فقط کمتر از ۳۰ سال از انتشارش گذشته است. ازجمله اینکه میگوید کتاب در انگلستان به چاپ صدم رسیده و به بیست و یک زبان ترجمه شده و نسخه انگلیسیاش به تنهایی بیش از سه میلیون نسخه فروخته است.
اینها نشان میدهد معنادرمانی از بین نرفته است. دقیقا برعکس، از آن زمان تاکنون، نیاز بشر به معنا هر روز بیشتر هم شده و حرفهای فرانکل همچنان خریدار دارد. اما بهعنوان یک تکنیک علمی که روانشناسان در مطب به کار بگیرند، روش درمانی یک درمانگر خوب، به شدت بستگی به مورد مراجع دارد. اصولاً روشهای روانتحلیلگری، چه از نوع فرویدی، چه از نوع انسانگرایی یا معنادرمانی، در بعضی موارد بسیار کارایی دارند.
اما لازم است اولاً فرد همکاری کند، ثانیاً نسبتا باهوش باشد، ثالثاً وقت کافی برای گفتوگو بگذارد. معنادرمانی بر تغییر نگرش فرد متمرکز است و تغییر نگرش، به این سه عامل نیاز دارد. برای مشکلاتی مثل افسردگی، یأس عمومی در زندگی، اختلالات ناشی از مرگ عزیزان و چیزهایی از این قبیل، معنادرمانی خوب عمل میکند. و خب واقعیت این است که بخش مهمی از مشکلات مراجعان، همینها هستند.
به علاوه مشکلات جنسی که اتفاقا معنادرمانی در این حوزه هم حرفها و تکنیکهای شناختی مفیدی دارد. به عبارتی روشهای درمانی با گذشت زمان از بین نمیروند، بلکه تکمیل میشوند و بنا به تجربه یا نتایج پژوهشها، بهطور خاصتری مورد استفاده قرار میگیرند. ضمن اینکه انستیتویی وجود دارد به نام انستیتوی معنادرمانی ویکتور فرانکل که سایت هم دارد و فعالانه مشغول به کار است.
* ابتدای پاسخ درباره چاپهای متعدد کتاب گفتید. راستش کتابها و فیلمهای زیادی درباره اردوگاههای کار، اتاقهای آدمسوزی و در کل جریانات مخوف مربوط به جنگ جهانی دوم نوشته و ساخته شده. چرا این همه اقبال نسبت به این کتاب به وجود آمد؟ فرانکل چیزهایی در نوشتههایش دارد که به نظر میرسد در اکثر مابقی آثار اینچنینی وجود ندارد. با این نظر موافق هستی؟
همینطور است. خود فرانکل در شروع کتابش به این وجه تمایز اشاره میکند. کتاب اینطور شروع میشود: «این کتاب صرفا شرحی بر رویدادها نیست، بلکه درصدد است تجاربی شخصی را مطرح کند که میلیونها زندانی در زمانهای مختلف از آن رنج بردهاند. این کتاب داستان یک اردوگاه کار اجباری است که یکی از بازماندگانش تعریف کرده و به رخدادهایی غمبار که دربارهشان صحبتهای زیادی شده (و اغلب آن را باور نکردهاند) نمیپردازد، بلکه مصیبتهایی کوچک را شرح میدهد.»
کار فرانکل چند ویژگی منحصر به فرد دارد که در همین چند سطر مشخص است. اول اینکه او خودش در این اردوگاهها بوده و آنچه میگوید کاملاً بیواسطه و صادقانه و بر اساس تجربه شخصی است، نه بر اساس شنیدهها یا تخیلاتی که در داستانها و فیلمها میبینیم. دوم اینکه او به هیچ وجه قصد ندارد دنبال مقصر بگردد و هدفش این نیست که آلمانیها را خونخوار و بیرحم نشان دهد و به شکلی از آنها انتقام بگیرد، بلکه دنبال یافتن عنصر گمشدهای است به نام معنا. درست وسط بیمعناترین شرایط ممکن. سوم اینکه فرانکل یک روانپزشک و دانشمند است، نه هنرمند. و این به حرفهایش رنگ اعتبار بیشتری میدهد.
چهارم اینکه فرانکل دنبال مسائل بزرگ و گلدرشت، وقایعی که در فیلمها میبینیم (و با تردید به آنها نگاه میکنیم) نیست، بلکه به جزئیاتی توجه دارد که خیلی کمتر مورد توجه بودهاند. و عامل پنجم زمان انتشار اول این کتاب است. «انسان در جستوجوی معنا»، نخستین بار سال ۴۶ منتشر شده. فرانکل آن را سال ۴۵ نوشته، یعنی بلافاصله بعد از پایان جنگ. وقتی که اروپا بهشدت نیازمند مرحمی برای زخمهای عمیق جنگ بود. بهخصوص شاید بیش از همه، خود آلمانیها. استقبال از این کتاب، در آن زمان، با توجه به شرایط بعد از جنگ که جهان از بیمعنایی رنج میبرد، با سبک نگارشی که فرانکل دارد و در هر سطرش نکتهای دیده میشود، قابل درک است.
این همان نکتهای است که باعث شد ده سال بعد از آن هم از یک کتاب آلمانی-اتریشی دیگر یعنی «هنر عشق ورزیدن» اریک فروم بهشدت استقبال شود. در واقع سالهای بعد از جنگ، جامعه آلمانی به شدت به این دو مفهوم نیاز داشت؛ یعنی معنا و عشق. ویکتور فرانکل با «انسان در جستوجوی معنا» به نیاز بشر به معنا پاسخ گفت و اریک فروم، یکی دیگر از روانپزشکان آلمانیزبان برآمده از مکتب فرانکفورت، به نیاز بشر به عشق. معتقدم این دو کتاب که به فاصله حدوداً ده سال منتشر شدهاند، مکمل یکدیگرند و برای همین هم قصد داریم «هنر عشق ورزیدنِ» اریک فروم را هم بهزودی در نشر «سنگ» منتشر کنیم. دو کتابی که حالا در جامعه ایرانی هم بهشدت به وجودشان نیاز است.
* پانویسها خیلی دقیق و بجا هستند. در عین حال که از اطناب هم پرهیز شده، حوصله خواننده را با توضیحات تخصصی اضافی سر نمیبرد.
باعث خوشحالی است که این را میگویید. چون راستش را بخواهی من برای نوشتن همین چند پانویس برای یک کتاب فقط ۱۴۴ صفحهای، زمان زیادی گذاشتم. بارها و بارها به متن اصلی مراجعه کردم و با توجه به نظام معنایی فرانکل و متن بسیار سختی که در بخش دوم کتاب دارد، تلاش کردم ابتدا مشخص کنم که کجا نیاز به پانویس است و کجا نیست و بعد در حدی که نیاز است توضیح بدهم.
طوری که مطالعه کتاب برای خوانندهای که اصلا دانش روانشناسی ندارد هم، لذت بخش، قابل فهم و بدون مشکل باشد. چرا که این کتاب اصولاً برای همه - با هر سطح سوادی که میخواهند باشند - نوشته شده و قرار نیست فقط برای متخصصان روانشناسی قابل فهم باشد. بنابراین اشتباه است که با توضیحات تخصصی، هدف کتاب را تغییر دهیم. وگرنه میشد چند برابر این پانویس به کتاب اضافه کرد! به هر حال خوشحالم که حاصل کار مورد قبول واقع شده است.
* قطعا همین بوده. از این جهت جای دستمریزاد دارد. اما این کتاب ترجمههای زیادی هم در بازار دارد. دو سه ترجمه را خود دیده بودم ولی چندان رغبت به خواندنشان پیدا نکردم. شما چرا سراغ این کتاب رفتید؟ فکر نمیکردی به خاطر ترجمههای قدیمیتر، انتشار یک ترجمه جدید ممکن است با چالشهایی از جمله فروش کمتر مواجه باشد؟
به عنوان یک ناشر به مسائل مالی و چرخه اقتصادی نشر طبیعا توجه دارم، اما کتابهایی هستند که شخصاً دوستشان دارم و دلم میخواهد حالا که ناشر شدهام، آنها را منتشر کنم. در بین این کتابها، دو گروه را با اولویت زیاد بررسی کردهام: گروهی که ترجمه یا شکل و شمایل خوبی ندارند و گروهی که جامعه به آنها سخت نیاز دارد. «انسان در جستوجوی معنا»، کتابی است که جامعه سخت به آن نیاز دارد. بیهیچ اغراقی معتقدم هر کسی باید این کتاب را بخواند. خود من اولین ترجمهاش را در جوانی بارها خوانده بودم و حالا دلم میخواست کتاب را با ظاهر خوب و قیمت مناسب و ترجمه و نثر روان و پانویسهای درست و قابل فهم منتشر کنم تا همه بخوانند.
به جز این، من سراغ آخرین ویراست فرانکل رفتم که همانطور که گفتم پنج سال پیش از مرگش منتشر شده است. او به این ویراست، یک فصل تازه افزوده به نام «موردی از خوشبینی غمانگیز» که اتفاقاً فصل بسیار زیبایی است و طولانی که من در ترجمههای قبل ندیده بودم. در جاهای دیگر کتاب هم تغییرات کوچکی داده است که مهماند. مثل تغییر نام بخش دوم که اشاره کردم و چیزهایی از این دست. علاوه بر اینها، مقدمهای هم بر کتاب نوشتم که سعی کردم در درک بهتر کتاب کمک کند. و خودم کتاب را بعد از ویرایش فنی ویراستار، دوباره ویرایش محتوایی کردم و تلاش کردم از بُعد داستاننویسیام هم کمک بگیرم تا نثر کتاب روان و شیرین باشد.
خلاصه اینکه با همه اینها تلاش کردم به یکی از مهمترین آثار روانشناسی جهان، ادای احترام کنم. حتی اگر با چالش فروش مواجه شوم که خوشبختانه نشدهام و تلاشهایم برای انتشار نسخه کامل آن با بهترین شکل ممکن، مورد توجه قرار گرفته است. چاپ اول کتاب در کمتر از یک ماه در آستانه اتمام است و اگر کرونا اجازه میداد شرایط خیلی بهتر از این هم بود. این کتاب در شکلگیری شخصیت من و همنسلانم بسیار مؤثر بوده و امیدوارم نسلهای جوان امروز هم آن را بخوانند.
* دو سه سالی است که گمان میکنم بازار کتاب ایران نسبت به آثار روانشناسی یا شبه روانشناسی، خاطرات و مستندات اقبال بیشتری دارد. به عنوان یک ناشر چنین چیزی را تأیید میکنی؟ و اگر تأیید میکنی دلیل آن به نظرت چیست؟
واقعیت این است که آثار روانشناسی همیشه در ایران با اقبال مواجه بودهاند. فقط شاید در یک دهه گذشته، اقبال به رمانهای پرمخاطب بیشتر شده بود و توجه به روانشناسی کمی کمتر به چشم میآمد. حالا همانطور که گفتی چند سالی است که دوباره انگار با موج جدید آثار روانشناسی مواجهایم. وگرنه مطابق آمار، روانشناسی همیشه در رتبههای اول تا سوم فروش کتاب در ایران قرار دارد.
البته آثار روانشناسی سه گروه یا سه سطح دارند: علمی و دانشگاهی، بازاری و مردمپسند و گروهی که بین این دو قرار میگیرند، یعنی مبنای علمی دارند اما به زبان عامه نوشته میشوند. متأسفانه کتابهای گروه دوم که معمولاً مجموعهای از شعارها بیفایدهاند، طرفدار بیشتری دارند. علتش هم شاید علاقه ما به نسخههای سریع و بیدردسر باشد. اما اینطور بحثها نیاز به بررسیهای جدی و عمیق دارد و سخت میتوان دربارهاش اظهار نظر علمی و درست کرد.