هشت نکته درباره اهمیت شجریان بودن
روزنامه هفت صبح، کمال بردبار | یک: هنرمندان بزرگ مورد توجه ویژه آسمان هستند. شک نکنید. کسی که بتواند چیزی بر ذخایرمعنوی روی زمین اضافه کند قاعدتا مورد توجه آفرینش قرار میگیرد. بیدلیل نیست که فرانسویها میگویند خداوند هنرمندان را دوست دارد. ما به این دنیا میآییم و میرویم و باید چیزی به آن اضافه کنیم. اجر شاگردان حرف گوش کن و دست به سینه کلاس سر جایش. اما معلم جهان مطمئنا به شاگردان دیگرش هم نظر دارد. به شجاعان، به جسورها،به تیزهوشها و مطمئنا به خلاقها.
آیتالله خمینی جملهای کلیدی در توصیف هنر دارد: هنر دمیدن روح تعهد به انسانهاست. این توصیف حیرتانگیز است و ربطی به موضعگیری سیاسی اشخاص هم ندارد. با چنین توصیفی ترانههای شجریان اثر پرارزش هنری هستند. آثارش به تمام معنا اخلاقگرا، انسانی و با روح عمیق و قوی مذهبی هستند. خشکه مقدسهایی که حتی هنر شجریان را با وقایع سال ۸۸ خطکشی میکنند و نفی (جدا از درست بودن یا نادرست بودن حرفهایشان ) هیچ تصوری از مفهوم هنر ندارند.
هنر شجریان نمونهای کامل از هنر اخلاقگرای مذهبی و متعالی است. چیزی که دستگاههای رسمی ما در خلق آن عموما به سختی شکست خوردهاند.ارزش این سطح از هنر را آنهایی میفهمند که برای خلق چنین ترازی از هنر تلاش کرده باشند و شکست خورده باشند.
* دو: شجریان هنرمند نمونه خراسانی بود. با یک قریحه ناب در تقاطع تغزل و حماسه. همان چیزی که در اشعار فردوسی و اخوان ثالث و ملکالشعرای بهار هم به عنوان هنرمندهای تراز خراسانی وجود دارد. حتی در متنهای دکتر شریعتی و رمانهای محمود دولتآبادی هم این ویژگی به چشم میخورد. هنر خراسانی هنر ناب ایران است. سلامت بخشترین و فاخرترین و اخلاقیترین هنر ایران.
* سه: من هم مثل خیلیها که کودکیشان به دهه ۵۰ و نوجوانیشان به دهه ۶۰ افتاد با صدای شجریان بزرگ شدهام. در سال انقلاب و ترانههای صمیمی و کوبنده و قدرتمندی که تیم لطفی در قالب چاووشها تولید میکردند و چقدر عالی بودند. آن ترانه زیبای برادر غرق خونه، برادر نیمه جونه، برادر کاکلش آتشفشونه… این نوع ترانههای مبارزهجویانه چاووش موسیقی سنتی را با زندگی روزمره ما گره زد. وقتی که میخواند همراه شو عزیز … آنقدر صمیمی و نزدیک که گویی خواننده دوست صمیمیات است یا تصنیف مشهور ایران ای سرای امید.
حجم بالای انرژی ذخیره شده در این تصنیفها در طول تاریخ موسیقی سنتی همیشه شکایتکننده ما کم نظیره. همان حجم بیپایان انرژی طبیعی است که ترانههای چاووش جدا از موج انقلاب از نوعی جهانبینی چپگرایانه در قالب نگاه هوشنگ ابتهاج به عنوان حامی دورادور و همیشگی و البته سیاوش کسرایی به عنوان شاعر بسیاری از ترانهها در کارهای چاووش بروز میکردند. این نگاه چپ در تلاقی با موسیقی فاخر سنتی حاصل دلپذیر و تکرار ناشدنی به وجود آورد. این تبدیل موسیقی سنتی به کپسولهای انرژی را بعدها گروههایی از طیفهای مذهبی در حوزه هنری پی گرفتند که به ندرت حاصل ممتازی به همراه داشت.
مثل کارهای مشترک جلال ذوالفنون و سراج. اما شجریان دلبستگی مشخصی به چپها نداشت. او بر غریزه موسیقایی خود تکیه داشت. کودکی و نوجوانی او در اتمسفری مذهبی و سنتی سپری شده بود. هرچه هست چاووشها هنوز هم شگفتانگیز هستند. خداوند روح لطفی و مشکاتیان و شجریان را در سایه سار آرامش قرار دهد و بر عمر حسین علیزاده بیفزاید.
* چهار: دهه۶۰ موسیقی برای ما با کاستهایی از شجریان که سلسلهوار منتشر میشدند و برای پدرم ارزشی باورنکردنی داشتند همراه بود. بیداد و نوا و بر آستان جانان و دستان. خب چند باری نوشتم که برای من دستان و آن تصنیف صبح است ساقیا تاثیری شگفتانگیز دارد و در حافظهام به خوبی ثبت شده است و البته بخش بزرگ آن کار جاودان به موسیقی نبوغ آمیزش مربوط است که به پرویز مشکاتیان تعلق داشت. شجریان از نیمه دهه ۷۰ وقتی هم لطفی و هم مشکاتیان را دیگر در کنار خود نداشت به ندرت توانست اوج آن دهه را تکرار کند.
* پنج: شجریان پرسپولیسی و طرفدار تیم آلمان بود. دوتا فیلم از او وجود دارد که او به عنوان تماشاگر در استادیوم حضور داشته است؛ یکی در بازی تیم ملی مقابل آلمان که با دو گل به نفع آلمانها به پایان رسید و یکی هم در بازی خداحافظی عابدزاده در تهران، پرسپولیس مقابل بایرنمونیخ. به شیرینی و با تهلهجه مشهدیها با کمی هیجان در هردو مصاحبه شرکت کرده. مصاحبه دوم که در خروجی ورزشگاه آزادی و با خبرنگار تلویزیون است.
شجریان با خوشرویی درباره بازی حرف میزند و خبرنگار هم میکروفن را به سمت رایان پسر کوچکش میبرد که از بازی جواد کاظمیان مقابل بایرنمونیخ اظهار ناراحتی میکند. شجریان در سال ۱۳۷۳ هم به تلویزیون آمد و در یک برنامه یکساعته مقابل علی لاریجانی نشست و گپوگفت کرد. به نظر میرسید شجریان تا دوره احمدینژاد تمایلی به مسائل سیاسی نداشت. اما گفتمان خاص احمدینژاد و واکنش عصبی طبقه متوسط، او را به ستوه آورده بود.
سالهای ۸۴ تا ۸۸ اگر برای طبقه فرودست سالهای پربرکتی بود، اما برای طبقه متوسط تحصیلکرده نوعی حس تحقیر و بیتوجهی به ارزشهای آنها را به همراه داشت. شجریان پس از انتخابات ۸۸ تصمیم گرفت اعتراض کند. بیپروا همهچیز را گفت؛ از غایب بودن صدای زن در موسیقی ایرانی و دافعه عجیبی که در مورد موسیقی، حتی موسیقی فاخر سنتی در میان سازمانهای نظارتی و مذهبی وجود دارد.
* شش: از محذوریتهای استاد حرف زدیم یادم افتاد این شاهکار بینشپژوه و کامنتهای زنندهاش در پای پستهای ابراهیم حامدی (چرا مثل آدم نمینویسم ابی؟) و فائقه آتشین(؟) که با لحنی متفرعنانه و در مایه همان لطیفه ما سه نفر را کجا میبرید از شرکتش در ضیافت هشتگرد استاد نوشته است و اینکه چقدر بد که از حاضرین آن ضیافت شادخوارانه هشتگرد در باغ استاد، همه در جایجای دنیا پراکنده شدهاند! یادم هست در اوایل دهه ۸۰ جناب بینشپژوه برای مصاحبه به چلچراغ آمد. یک ۴۰۵ سبز داشت و بسیار هم خجالتی نشان میداد. آن روزها برای نوشتن ترانههای علیرضا عصار مشهور شده بود. کی وقت کرد به چنین موجودی تبدیل شود؟
* هفت: تصویر آواز خواندن جمعیت مقابل بیمارستان جم آزارنده است. همه میدانیم که آواز خواندن گروهی «حال» میدهد و خب چه بهانهای بهتر از مرگ بزرگترین استاد آواز ایران. اما آنجا بیمارستان است. کوتاه بیایید.
* هشت: طبیعی است که تشییع پیکر شجریان به عنوان یک چالش بزرگ برای شورای تامین استان تهران در نظر گرفته میشد. مطمئنا سناریوهای فراوانی برای این ماجرا در نظر گرفته بودند، اما خب کرونا این مسئله غامض و غیرقابل حل را تضعیف کرد و البته اینکه شجریان وصیت کرده بود در خراسان خاک شود. در طوس و در جوار فردوسی و اخوانثالث. از خاص بودن شجریان همین بس که نچیر بارزانی از کردستان عراق و عبدالله عبدالله از افغانستان پیامهای تسلیت برای او فرستادهاند.