فهرست فیلمهای الهام گرفته از قرن بیستم
روزنامه هفت صبح، مترجم: صوفیا نصرالهی| گاهیاوقات عاشق میشوید و دست خودتان هم نیست. فیلمسازان هم این حال را تجربه میکنند. آنها عاشق یک فیلم میشوند و آرزو میکنند که کاش آن فیلم را خودشان ساخته باشند. احتمالا این چیزی است که در سر کارگردانانی که در این مطلب آوردهایم موقع ساختن این فیلمها میگذشته. این فهرستی از چند فیلم مهم قرن بیستویکم است که از روی فیلمهای بزرگ قرن بیستم الهام گرفتهاند.
*** شکل آب / کارگردان: گیلرمو دلتورو / الهام گرفته از: دیو و دلبر، موجودی از باتلاق سیاه
«شکل آب» داستان الیزا را روایت میکند. او دربان ساکت در یک اداره دولتی بهشدت امنیتی و مخفی در دوران جنگ سرد است. آنجاست که با یکی از موارد مخفی آزمایشگاه برخورد میکند: دارایی اسرارآمیز. این دارایی درواقع مردی عجیبوغریب و دوزیست است که در آب زندگی میکند و او را در سواحل آمریکای جنوبی دستگیر کردهاند. این مرد دوزیست فقط یک مخلوق اسرارآمیز نیست. او موجودی جالب و جذاب با چشمانی دوستداشتنی است. الیزا و هیولا عاشق یکدیگر میشوند.
قویترین بخش فیلم قسمت مربوط به درام افسردهکننده و تاریک جنگ سرد نیست که اتفاقا بخشی از تم فیلم است که چندان ماهرانه و ظریف پرداخت نشده. شیمی و رابطه عاشقانه میان الیزا و موجود است که آخرین والس دلتورو را ارتقا میدهد. فیلم «شکل آب» (محصول ۲۰۱۷) داستان زیبای «دیو و دلبر» زمانه ماست. درواقع فیلم کاملا الهامگرفته از ماجرای «دیو و دلبر» است، بهخصوص نسخهای که ژان کوکتو ساخته و حتی نماهایی از آن فیلم تحسینشده را به عاریت گرفته است. علاوهبرآن کمی هم از فیلم «موجودی از باتلاق سیاه» ساخته جک آرنولد محصول ۱۹۵۴ با آن ترکیب شده است. در طراحی شخصیت موجود میشود به وضوح دید که از آن فیلم الهام گرفته شده است. بههرحال فیلم دلتورو چکیدهای از تصویر زنان و هیولاها در تاریخ سینماست.
*** خانواده رویال تننبام / کارگردان: وس اندرسون / الهام گرفته از: امبرسونهای باشکوه
داستان شوخطبعانه عجیبوغریب وس اندرسون درباره خانوادهای عجیب و غریب یکی از جذابترین و صمیمانهترین فیلمهای قرن ۲۱ است. احتمالا میان فیلمهای وس اندرسون بهترین سکانس افتتاحیه را دارد؛ با آن نوای جادویی سازها از آهنگ «هی جود» گروه بیتلز. اما اگر شجاع باشیم باید بگوییم این فیلم حتی از نسخه فوقالعاده اورسن ولز هم فیلم بهترین است.
هر دوی فیلمها داستانهای هجوآمیز عجیب سقوط و رستگاری خانوادههای ثروتمند هستند. وس اندرسون برای خلق خانواده تننبام به سراغ اثر سختی رفته و خوب هم از پس کار برآمده است. فیلم «امبرسونهای باشکوه» درباره یک وارث جوان نازپرورده لوس است که میان مادر بیوهاش و مردی که مادرش همیشه عاشقش بوده گیر افتاده؛ جوانی که کل میراث امبرسونها را نابود میکند.
از آنطرف «خانواده رویال تننبام» درباره خانوادهای است که مجبورند به دلایل مختلف زیر یک سقف زندگی کنند.
*** سینکداکی نیویورک / کارگردان: چارلی کافمن / الهام گرفته از: هشتونیم
سالهاست که فیلم «هشتونیم» فدریکو فلینی الهامبخش فیلمسازان است. بههرحال فیلم «هشتونیم» نسخه رومانتیک زندگی فلینی است. اما بقیه کارگردانان، فیلمنامهنویسان و هنرمندان در زندگی بخشیدن به فانتزی شخصی فلینی شکست خوردهاند. اگرچه بعضی از آنها توانستهاند به آن نزدیک شوند و یکی از فیلمهایی که خیلی به این ماجرا نزدیک میشود «سینکداکی نیویورک» چارلی کافمن است.
«سینکداکی نیویورک» داستان یک کارگردان تئاتر است که زندگیاش از هم فرومیپاشد. خانوادهاش او را ترک کردهاند. تراپیست او اهمیتی برایش قائل نیست و در حد مرگ مریض است. در نتیجه به نیویورک میرود و سعی میکند جاهطلبانهترین نمایشنامهاش تا امروز را بنویسد که در آن بازیگران زندگیشان را در ۲۴ ساعت به صورت بداهه انجام میدهند. واقعیت و فانتزی دیگر از هم جدا نیستند. «هشتونیم» جدید کافمن شرح محنت و رنج پروسه خلاقیت است، بهخصوص وقتی قهرمان تراژیک و نارسیستیک درگیر این پروسه است. در انتهای روز حتی هنر هم نمیتواند آن خلأ را پر کند.
*** فرار جوجهای / کاگردان: پیتر لرد، نیک پارک / الهام گرفته از: فرار بزرگ
همکاری کمپانی دریم ورکز با استودیوی آردمان سال ۲۰۰۰ نتیجهاش کمدی سیاهی به نام «فرار جوجهای» شد. «فرار جوجهای» هم اوقات مفرحی فراهم میکند و هم کابوس است. شما برای پیروزی جوجهها خوشحال میشوید، اما همزمان در نهایت از شیطان فیلم میترسید. اگر در سنین بالاتر از کودکی فیلم را دیده باشید قطعا به ذهنتان میرسد که این هجویهای از فیلم جنگی «فرار بزرگ» محصول ۱۹۶۳ به کارگردانی جورج استیونس است.
هر دو فیلم داستانهایی حماسی از افسران آمریکایی هستند که با اسکادران انگلیسی همکاری میکنند تا از وضعیت ناگواری که دچارش هستند فرار کنند. «فرار جوجهای» داستان جوجههایی در مزرعه یورکشایر است که به عنوان برده برای تولید تخممرغ باید بقیه زندگیشان را در آن مزرعه بگذرانند. راکی خروسی آمریکایی است که به نظر میرسد تنها راه آنها برای فرار از مزرعه باشد. آیا این خروس میتواند به آنها یاد بدهد که چطور بهموقع پرواز کنند؟
*** هشت نفرتانگیز / کاگردان: کوئنتین تارانتینو / الهام گرفته از: موجود
فیلم «هشت نفرتانگیز» در غرب قدیمی برفی میگذرد و درباره هشت آدم جورواجور است که ترکیبی از مجرمان و مردان قانون هستند. آنها به دلیل بوران و برف در یک کلبه گیر میافتند. هیچکدام از آنها نمیتواند به دیگری اعتماد کند. حتی تماشاگر فیلم هم نمیتواند به هیچکدام از آنها اعتماد کند. اینجا شاهد یک دوگانه هستیم. خشونت معمول پرحرف فیلمهای تارانتینو را داریم، ولی «هشت نفرتانگیز» یکی از آن ادایدینهای معمول تارانتینو به وسترنها نیست.
این بیشتر یک فیلم وحشت است. تارانتینو در حقیقت پیش از شروع فیلمبرداری با دیدن فیلم «موجود» جان کارپنتر کل کاراکترهایش را چیده بود. اما بهجای داشتن یک کاراکتر ماورایی، هیولاهای فیلم «هشت نفرتانگیز» همان کاراکترهای فیلم هستند. آنها همگی برای هم هیولاهای وحشتناکی هستند و تنشی که میان آنها حس میکنیم نتیجهاش یکجور فشار ترسناک است که در بقیه فیلمهای تارانتینو نمیبینیم. بهجایش شبیه همان وحشتی است که از دیدن فیلم جان کارپنتر به ما دست میدهد.
*** بران / کارگردان: نیکلاس وندینگ رفن / الهام گرفته از: راننده
«راننده» شاهکار محصول ۱۹۷۸ والتر هیل منبع الهام مولفان بسیاری بوده است، اما احتمالا از همه مهمتر فیلم «بران» ساخته نیکلاس وندینگ رفن با بازی رایان گاسلینگ است. هر دو فیلم در سبک بصریشان موفقیت پرسروصدایی کسب کردند و کاراکترهای جاودانهای ساختند. هر دو فیلم صحنههای تعقیب و گریز درجهیکی دارند. «بران» داستان یک بدلکار هالیوودی است که شغل دومش رانندگی برای تبهکاران در شب است تا سریعتر از دست قانون فرار کنند. وقتی یک سرقت با اشکال روبهرو میشود، او باید با عواقبش کنار بیاید. فیلم «راننده» با بازی رایان اونیل هم داستان رانندهای است که برای مجرمان کار میکند و آخرین قراردادش با یک کارآگاه سرسخت است.
***قهرمان / کاگردان: ژانگ ییمو / الهام گرفته از : راشومون
فیلم حماسی «قهرمان» ساخته ژانگ ییمو یکی از بهترین فیلمهای اوست و به نظر میرسد که فیلم از «راشومون» ساخته آکیرا کوروساوا، فیلمساز ژاپنی الهامهایی گرفته باشد. هر دوی فیلمها به سبک خودشان شاهکار هستند. روایت هر دوی آنها به سبک داستان در داستان است و قصه از سمت راویانی گفته میشود که غیرقابل اعتماد هستند. کریستوفر دویل، مدیر فیلمبرداری «قهرمان» خودش این فیلم را با «راشومون» مقایسه کرده است.
«قهرمان» زیبایی نفسگیری دارد که بهخصوص در صحنههای مبهوتکننده نبرد باعث انفجار هم مغز تماشاگر و هم کاراکترهای فیلم به صورت فیزیکی میشود! فیلم با رنگهای زیبا ممزوج شده و هر نبرد مربوط به یک ترکیب رنگ مخصوص است. «قهرمان» داستان یک آدمکش تنها را روایت میکند که برای کشتن سه نفر از رقبایش که دشمنان پادشاه بودند شهرت پیدا کرده است. او داستان کشتن هرکدام از آنها را برایمان تعریف میکند. همانطور که فیلم پیش میرود، ما برداشتهای متفاوتی از این اتفاقات مشکوک میبینیم. همانطور که داستانها آشکار میشوند میبینیم که همه آنها به یک تم اصلی فیلم اشاره دارند: اتحاد چین. سکانس اکشن برجسته فیلم احتمالا میان ماه و برف پران است که در جنگل برگهای پاییزی با هم مبارزه میکنند.
از طرف دیگر «راشومون» یک فیلم سیاهوسفید است. فیلم اتفاقات مربوط به جنایت یک مرد را دنبال میکند و اینکه چطور به زن او تجاوز شده است. اگرچه جنایتها توسط کاراکترهای متفاوتی مشاهده شدهاند، اما واقعیت بهگونهای است که کشف آن غیرممکن به نظر میرسد. کاراکترهای «راشومون» همگی دروغگو هستند. کوروساوا از این ماجرا استفاده میکند تا نشان دهد چطور نقطهنظرهای مختلف باعث از بین رفتن اخلاقیات میشوند. اکشن فیلم کوروساوا لذتبخش است، اما رومانتیک نیست. اکشن فیلم صریح و خشن و ترحمبرانگیز است، چون فیلم با طبیعت بشر سروکله میزند.
*** جوکر / کارگردان: تاد فیلیپس / الهام گرفته از: راننده تاکسی و سلطان کمدی
اگرچه در کمیکبوکها، بازیهای ویدئویی و کارتونها پادشاه دلقکها از شوخی کردن موقع انجام کارهای خبیثانهاش لذت میبرد، اما سینما در قرن ۲۱ اجازه نداد که شاهد همان تیپ مشهور در فیلمی به اسم خودش باشیم. او حالا یک دیوانه سرد و حسابگر است که میخواهد پیامی در ارتباط با جامعه بدهد. او آنقدر برای پخش و تبلیغ این پیام شور و هیجان دارد که در مسیرش تبدیل به یک ابرشریر بزرگ میشود. شیرینی از روحش رخت میبندد. تاد فیلیپس و دوستانش در فیلم «جوکر» محصول ۲۰۱۹ کار فوقالعادهای در زندگی بخشیدن به سلطان نفرت انجام دادهاند.
این دیگر یک راز نیست که «جوکر» بازگویی داستان تراویس بیکل «راننده تاکسی» و روپرت پاپکین فیلم «سلطان کمدی» هر دو از کارهای مارتین اسکورسیزی است. فیلم «جوکر» بهخصوص از لحاظ تجاری و اقتصادی جنبه هوشمندانهای دارد: بازسازی فیلم قدیمیتر با فیلمنامه دراماتیک و پیوند آن با ویژگیهای روشنفکرانه عامهپسند. فیلم هم در گیشه موفق شد و هم در فصل جوایز و درنهایت مارتین اسکورسیزی را به گروهی از مخاطبان معرفی کرد که تا امروز به او توجه نکرده بودند.
دیدن بازی واکین فینیکس لذتبخش است، اما آیا «جوکر» به سطح «راننده تاکسی» و «سلطان کمدی» میرسد؟ راستش جواب منفی است. هر سه فیلم درباره مردان وسواسی است که درحالحاضر نمیدانند چه کسی هستند، اما خوب میدانند که میخواهند تبدیل به چه کسی شوند. فیلم به اندازه کافی المان دارد که خودش را از دو اثر قبلی متمایز کند، ولی از آنها فراتر نمیرود.
«راننده تاکسی» شما را به محیطهای شخصیتر و خطرناکتری میبرد تا با شخصیت تاریک فیلمنامه پل شریدر همدردی کنیم و «سلطان کمدی» هنوز هم یک داستان اوریجینال از یک کاراکتر روانی عجیبوغریب است.
*** جاده مالهالند / کارگردان: دیوید لینچ / الهامگرفته از پرسونا و سانست بلوار
دیوید لینچ بیتردید مهمترین فیلمساز پاپسوررئالیست قرن بیستویکم است. کارش را با جواهرات کوچکی مثل «کلهپاککنی» شروع کرد. با شخصیت جذابی که دارد و مغز رویاییاش خیلی زود تبدیل به یکی از محبوبترین فیلمسازان شد. «جاده مالهالند» متشکل از تصاویر سوررئالی است که لحن کمدی هم زیر آن نهفته است. همه اینها کنار هم قرار میگیرند تا داستان بتی، قهرمان فیلم را روایت کنند. بتی میخواهد به هالیوود برود تا ستاره شود، اما مسیر او از کنار ریتا میگذرد. زنی که بعد از تصادفی در جاده مالهالند دچار فراموشی شده است. آنها با هم سعی میکنند این معما را حل کنند که ریتا واقعا چه کسی است. ساختار غیرخطی عجیب فیلم نتیجه شکست خوردن آن به عنوان پایلوت یک سریال تلویزیونی است.
جای تعجب ندارد که دیوید لینچ در همه کارنامهاش از «سانست بلوار» الهام گرفته است. نام یکی از شخصیتهای سریال «تویین پیکس» را از روی یکی از کاراکترهای فرعی فیلم بیلی وایلدر برداشته است. بهعلاوه «جاده مالهالند» هم مثل «سانست بلوار» نوآری است که قصهاش به صنعت سینما پیوند میخورد. اما به نظر میرسد که زیباییشناسی «سانست بلوار» بیشتر مدنظر لینچ بوده و برای تماتیک فیلمش از «پرسونا»ی اینگمار برگمان الهام گرفته است. «پرسونا» داستان بازیگری است که بعد از یک فروپاشی احساسی لب از سخن فرومیبندد. او برای استراحت به خانه ساحلی میرود و در آنجا یک پرستار از او مراقبت میکند. اتفاق میان دو کاراکتر اصلی فیلم لینچ شبیه رابطه میان کاراکترهای اصلی فیلم برگمان است. بگذریم که هر دو فیلم درباره دو زن است که یکی از آنها بیمار است و دیگری از او مراقبت میکند.