کمخردی کسی که مردمان خود را نمیشناسد
روزنامه هفت صبح، کمال بردبار | دو سال پیش در ملاقات با یک مسئول نظارتی کشور گفتم که یک مشکل ایران بخشی از طیف اصولگرایان هستند که بعید است دغدغههای انقلابی داشته باشند و یا در مورد عدالتطلبی یا مبارزه با هژمونی آمریکا دیدگاه خاصی داشته باشند. اتفاقا طیف محافظهکار و محتاطی هستند که خود را در سایه سار مواضع رادیکال بخشی از اصولگرایان پنهان کردهاند.
و گاه که فرصت پیدا میکنند صدایشان را درتریبونهای هفتگی و گاه در مجلس بلند میکنند. مردان و زنانی که از مردم خود جدا افتادهاند. البته اولویت اولشان تربیت و اخلاق است. میخواهم بگویم نیتشان خیر است اما درکی از روح زمانه خود، روح حاکم بر مردمشان ندارند. مثل آن خانم نماینده که استفاده کنندگان از اینترنت را با صراحتی عجیب تقسیم بندی میکنند و حساب همه دانشجویان شب بیدار را با دنبال کنندگان سایتهای هرزه نگارانه یکی میدانند.
آری اولویت اولشان تربیت و اخلاق است اما مدیومهایشان و شاخصههایشان در این مبحث بزرگ سطحی است. سادهانگارانه است و نشان از عدم درکشان از مردمشان دارد. مردم ما به جزایر مختلفی تقسیم شدهاند اما بیانصافی است که روح حاکم بر این مردم را درک نکنیم. همان روح سرکش و نجیبی که در بدترین روزهای اقتصادی کشور در بدرقه قاسم سلیمانی سنگ تمام گذاشت و یا تصمیم گرفت در انتخابات مجلس حضور چندانی نداشته باشد. آن روح وجود دارد… فقط باید آن را لمس کرد. این روح سرکش و نجیب ملت را بخش بزرگی از مخالفان نظام هم درک نکردهاند برای همین در بدرقه قاسم سلیمانی به متر کردن فاصلهها و تخمین جمعیت دست زدند تا کمی از اندوه خود و دوستانشان را کم کنند.
این ها را گفتم که بگویم مشکل آن دوستانی که تصویر دو دختر کوچک محجبه را از صفحه اول کتاب سوم دبستان حذف کردهاند و با کم خردیشان این قدر هزینه تبلیغاتی منفی برای کشور درست کردهاند، این است که مقهور آن صدای طیف محافظه کار شدهاند که ترس خود از آینده را از تحولات و تغییرات در پشت قلعه مهم و خطیر اخلاق و تربیت پنهان کردهاند.
مشکل آن کسی که این طرحها را از جلد کتاب درسی حذف کرده ترس است. ترس از توبیخ شدن از آن صدای بلندی که اتفاقا نماینده گروههای کوچکی از مردم هستند. مشکل کسی که آن تصویر را از صفحه اول کتاب حذف کرده این است که مردمان خود را نمیشناسد. حضورش در میان مردم به مجالس مذهبی و سمینارها محدود شده است.
دست خانوادهاش را نگرفته است تا عصر روز تعطیل به پارک شهر برود و یا در روز سیزدهبدر زمانی را در طبیعت سیر کند یا به یک چلوکبابی برود و در میان عامه مردم خارج از خطکشیهای ایدئولوژیک غذایی بخورد. به ورزشگاهها نرفته است و در جشنهای ملی شرکت نکرده است.
کسانی که این تصاویر دختران کوچک محجبه را از جلد کتاب حذف کردهاند، از همان کسانی هستند که فتواهای امام خمینی در دهه شصت را هنوز با ناباوری نگاه میکنند. هنوز نمیتوانند هضم کنند که امام در مورد موسیقی و شطرنج و صدای زنها چگونه حوزههای دینی را از بیخ و بن تکان داد و آنها را دعوت به شجاعت و به روز بودن کرد.
هنوز روایت امام در مورد سریال پاییز صحرا برایشان شگفتانگیز است و به دنبال پیدا کردن توجیهات خاص خودشان هستند. حتی هنوز هم در مورد ورزش زنان و حضورشان در میادین بینالمللی دلشان صاف نشده است. کسی که این دستور را داده است آنقدر دستپاچه بوده که حتی به خودشان فرصت نمیدهند که یک طراحی دیگر سفارش دهند و به جایش با اعتماد به نفس و البته مقداری کم خردی در همان طرح اول دست میبرند و از فتوشاپ استفاده میکنند.
اصولگرایان خودشان گرفتار این گروه شدهاند. گروهی که به آنها چسبیده و هر اشتباهشان به نام کل آنها نوشته میشود. جرأت جدا کردن حسابشان را هم ندارند. پس به همین وضعیت کژدار و مریز ادامه میدهند. سرشکستگیهای چنین تصمیمهایی را مجبورند تحمل کنند و سعی کنند با جهد و تلاشی مبالغه آمیز در دیگر موارد خودشان را جدا از مردم نشان ندهند. این داستان ادامه خواهد داشت…