درباره رمان «خیابان کاتالین» نوشته ماگدا سابو
روزنامه هفت صبح، نشریه فانزین - ترجمه زهرا نوروزی | ماگدا سابو، رماننویس مجارستانی، یکی از اعضای آکادمی علوم اروپا بود که درام، مقاله، خاطرات و شعر نیز مینوشت. او با ۴۲نشریه و بیش از ۳۰زبان، بیشترین نویسنده ترجمهشده مجارستان است. او که در مناطق تحت اشغال آلمان و شوروی به کار معلمی پرداخته بود، نخستین آثار خود را در قالب شعر منتشر ساخت؛
مجموعه اشعار «بره» و «بازگشت به انسان» در سال ۱۹۴۹ جایزه باومگارتن را برایش به ارمغان آورد، اما در دوران حاکمیت رژیم کمونیستی، سابو را دشمن حزب کمونیست خواندند و این جایزه بلافاصله از او پس گرفته شد. «خیابان کاتالین» که نخستین بار در سال ۱۹۶۹ در مجارستان منتشر شد، در سال ۲۰۰۷ برنده جایزه «سهوِن» بهترین رمان اروپایی شد و در سال ۲۰۱۸ «جایزه ترجمه پن» را از آن خود کرد.
ماجرای «خیابان کاتالین» در بوداپست و قبل از جنگ میگذرد. سه خانواده در کنار هم در این خیابان زندگی میکنند و چهار فرزندشان در کنار هم بزرگ میشوند و با هم، همبازی هستند. زندگی آنها در سال ۱۹۴۴ با اشغال آلمان توسط نازیها از هم میپاشد. فقط خانواده الکس هستند که زنده میمانند. آنها تلاش میکنند تا با تغییر اجتماعی و سیاسی و احساس گناهشان بر اثر اخراج والدین هلد و درگذشت هانریت کوچک که به آنها سپرده شده بود، کنار بیایند.
اما دختربچه زنده مانده است و دقیقاً در لحظاتی کلیدی بار دیگر ظاهر میشود. ماگدا سابو در این کتاب با نگاهی روشن و واضح، روابط انسانی را در تصویری بزرگ روایت میکند. ماهیت گمراهکننده زمان همراه با خطاها و گسستها و سکوتها مضمون مسلط رمان است. این رمان عمیقاً بر معنای وطن یا زندگی در وطن تأکید دارد، در جهانی که این مفهوم در آن فرومیپاشد و به ویرانه بدل میشود. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگوی نشریه فانزین است با ماگدا سابو درباره رمان «خیابان کاتالین»و موقعیت نویسنده در مجارستان.
* همه میدانند شما چقدر به خوانندگان خود اهمیت میدهید. فکر میکنم این مجموعه شما را از دیگر نویسندگان مجارستان متمایز میکند. رابطه شما با خوانندگان نسبت به افراد دیگر چطور است؟
من به غیر از نویسنده بودن، حرفهای عادی نیز دارم: معلم هستم. همیشه میدانستم وقتی شروع به درس دادن در کلاس میکنم، در آخر بچهها متفاوت خواهند بود. هرگز مثل بعضی از همکارانم خودم را خیلی جدی نمیگیرم با اینحال خیلی راحت کلاس را اداره میکنم. همیشه همین بوده. فرقی نمیکند با بچههای کوچک، دانشآموزان یا بزرگسالان سروکار داشته باشم، هیچوقت در صحبت با مردم مشکلی نداشتم.
* شما کاراکترهای زنان سرسخت را دوست دارید. آیا این مسئله مبتنی بر شخصیت خود شماست؟
زنی که در طول زندگی مدام با او در ارتباط بودم همینطور است. اگر نزدیک مادرم بودم، اگر نزدیک اعضای خانوادهام بودم، اینطوری میشدم. برای همین همانزمان هم هیچکس مرا متعارف نمیدانست.
* در غرب، شما در چشم برهمزدنی به نویسندهای موفق تبدیل شدید. احتمالاً در آنجا نسبت به کشور خودتان شهرت بیشتری بهدست آوردید.
رمانهای من راه خود را با هرمان هسه پیدا کردند و او مرا به ناشر آلمانی «اینسل» سفارش کرد. به من اجازه سفر داده نشد اما برای بررسی مطبوعاتی اعزام شدم و در آن سفر میتوانستم ببینم که توجه فوقالعادهای به من شده است. در مجارستان، تصمیمگیرندگان ادبی احتمالاً احساس میکردند اگر به من حمله کنند، شرمآور است؛ پس این کار را نکردند.
* در این کشور که حسادت صفتی بسیار رایج است، آیا موفقیت شما باعث ایجاد بدخواهی و شرارت در بین همکاران و یا افراد خلاق شده است؟
از دید دوستانم که برای نظر آنها ارزش قائل بودم، موفقیتِ من اولین سوسوی آزادی بود. بالوس لنگیل گفت: «این واقعیت که شما را نکشتهاند، ممکن است به معنای این باشد که ما نیز بهزودی پیشرفت خواهیم کرد.»
* کمی بعد از دریافت جایزه آتیلا ژوزف، رسماً شناخته شدید. آیا این جایزه یا هر جایزه دیگری تاکنون تأثیر عمدهای بر زندگی یا کار شما داشته است؟ ارتباط میان نویسنده با شهرت چیست؟
به نویسنده بستگی دارد. تصمیمی درونی است که چطور بخواهیم آن را درک کنیم. وقتی جایزه آتیلا ژوزف را گرفتم، آه عمیقی کشیدم و به شوهرم گفتم، باشد، امروز آشپزی نمیکنم، بگذارید برویم و بیرون ناهار بخوریم. اما بیشترِ جوایز نیز با غم و اندوه همراه است. خبر جایزه آتیلا ژوزف برای من با مرگ پدرم به دستم رسید.
* شاید مهمترین موفقیت در زندگی شما جایزه ادبی «فِمینا»ی فرانسه بود. مطمئنم دست کم، در ابتدا همه فکر میکردند نوعی جایزه فمینیستی است.
بارها به مردم گفتهام که این جایزه هیچ ربطی به ادبیات زنانه ندارد. این جایزه توسط هیات منصفهای متشکل از بانوان اهدا میشود، اما نه تنها به نویسندگان زن، بلکه خورخه سمپرون نیز در بین دریافتکنندگان این جایزه بوده است، همچنین ویرجینیا وولف. بهنظر من چنین دستهبندیای با عنوان نویسندگان زن یا نویسندگان مرد وجود ندارد. فقط نویسندگان وجود دارند. من به هیچ نوع ایدئولوژی و حتی فمینیسم وابسته نیستم.
* شما هیچ دلبستگی ایدئولوژیکی ندارید و هرگز درگیر سیاست نبودید، حتی اگر رمانهایتان بهوضوح منعکسکننده سیستم ارزشی بورژوایی باشد.
نویسنده هرگز نباید به شیوه یک سیاستمدار درگیر سیاست شود. این دو مورد کاملاً جدا هستند. نویسندگان مسئولیت دیگری دارند. وظیفه آنها است که اگر مردم راه اشتباهی را در پیش گرفتند، آنها را راهنمایی کنند. یک نویسنده نیازی نیست حتماً به خاطر حقیقت بمیرد، بلکه باید به هر قیمتی آن را به گوش دیگران برساند. این کاری است که همه نویسندگان شرافتمند انجام میدهند.
* بیایید این سؤال را از دنیای ادبیات بیرون بکشیم و کلیتر بیان کنیم. سؤال این است، باید بپذیرم همه اتفاقات فقط برای من میافتد یا باید توانایی شکل دادن به مسائل را داشته باشم؟
خب پیش بروید و اگر احساس کردید میتوانید، با مسائل به نحوی دیگر کنار بیایید. من هرگز نمیتوانستم. استعدادی در این کار نداشتم. این مسئله آدمی جنگندهتر و شرورتر از من نیاز داشت. همیشه خودم را جای طرف مقابل قرار میدادم و فکر میکردم اگر به عقب برگردم بهتر است.
* وقتی نویسندگانی با بازیهای کثیف در این کشور بهجای شما جایزه میگرفتند، آیا تا حدی وسوسه میشدید در آن مسیر حرکت کنید؟
منظور شما من هستم؟ گوش کن، جد من برده جالبی بود؛ قرار بود سازش کند اما زیر بار نرفت و در یک کشتی اسپانیایی فروخته شد. پروتستانها قدرت انتظار کشیدن را دارند. تا وقتی زنده بودند همیشه مجبور بودند منتظر بمانند. سعی میکردند امور را بهبود بخشند و اگر شکست میخوردند، فقط منتظر میماندند، اما سازش نمیکردند.
* بهنظر شما مهمترین چیز درباره شخصیت نویسنده چیست؟
شما نباید دروغ بگویید. حتی اگر به معنای از بین رفتن شما باشد، نباید دروغ بگویید. میتوانید فرم بیانی را پیدا کنید که به شما اجازه بدهد از گفتن حقیقت فاصله بگیرید، اما این همان کاری است که نباید انجام بدهید. بههرحال در این کشور نویسندگان و نه سیاستمداران، همیشه به مردم روحیه دادهاند. در دورههای مختلف همیشه نویسندگان بودند که مردم را راهنمایی میکردند و به آنها میگفتند چه باید کرد.