متاسفانه حق با فراستی است
روزنامه هفت صبح، سیامک رحمانی | « مردم این آشغالها را نبینند. به خودشان احترام بگذارند. به سلیقه خودشان احترام بگذارند. این آشغالهایی که ما میبینیم، آشغال برایشان فحش نیست. (سینماگران) آشغال تحویل ما میدهند. از پول من، از جیب من و مردم خرج میکنند، میلیاردی، آشغال تحویل میدهند»؛ اینها بخشی از نقد تند مسعود فراستی به سینمای امروز ایران در برنامه دورهمی مهران مدیری است. نقدی که جز همان نشر ویدئو و بریدهای از جملات برای گرفتن چند کلیک، بازتابی در رسانهها نداشت. عجیب هم نیست.
اینها نه برای فراستی، با تلخی و بدگویی همیشگی و ذاتیاش، حرف تازه و متفاوتی است و نه فضای دیالوگ ما فرصت و بردباری توجه به این سوژهها را دارد. اگر هم بحثی دربگیرد برای چند ساعت است و در طوفان اخبار و موضعگیریهای بعدی فراموش میشود. رسانههای جدیتر، مجلات و روزنامهها و دیجیتالها هم به چنین سوژههایی علاقه ندارند و ترجیح میدهند لاکپشتوار راه خودشان را بروند.
اما اجازه بدهید بگوییم، این بار، حتی اگر شده برای همین یک بار، حق با فراستی است و او حتی محافظهکاری میکند. فراستی آمده بود تا با حمله به فیلمهای کمدی و نام بردن از «رحمان ۱۴۰۰» طعنهای به مهران مدیری بزند و جسارتش را به رخ بکشد. همانطور که برای توصیف برنامه دورهمی از عنوان «فاجعه» استفاده کرد تا بگوید حتی با مدیری در برنامه خودش هم شوخی ندارد و به او رحم نمیکند. اما واقعیت این است که او درباره سینما، کلیت سینما، نه تنها بیراه نگفت که حتی مدارا کرد.
آنچه فراستی درباره سینمای کمدی و امثال «مطرب» و «هزارپا» و «رحمان ۱۴۰۰» میگوید، با در نظر گرفتن استثنائاتی، به کل سینمای ایران قابل تعمیم است. کسی به روی خودش نمیآورد اما قریب به تمامی آنچه در سینمای ایران ساخته میشود، همین است که فراستی میگوید. فیلمهای بیارزشی که فقط ساخته میشوند تا سبد نمایش سالانه مملکت پر باشد. تا دلمان خوش باشد که سینما و محصولات خودمان را داریم.
اما سال به سال میگذرد و از این سینما در آرشیو ذهنها چی رسوب میکند؟ کدامشان، چقدر ارزش دارند که چند سال بعد دوباره دیده شوند. که دربارهشان نوشته شود. همین جشنواره سال ۹۸ به عنوان ویترین تولیدات سال گذشته را اگر در نظر بگیریم، چند تایشان ارزش دارند که دربارهشان نقدی نوشته شود. که بحثی دربگیرد. نمونه پرسر و صدایشان فیلم حاتمیکیا بود که با هیاهو و تبلیغات فراوان راهی اکران آنلاین و عمومی شد تا در روزهایی که رقیبی هم نیست، همه هوش و حواس مخاطبان را به خود جلب کند.
اما همین «خروج» چقدر تحلیل و مطلب به خود دید؟ چقدر دربارهاش گفته و نوشته شد؟ فیلمی که تازه جدای از ارزشهای سینمایی و هنریاش(ای بابا)، به دلیل سوژه و موضعی که انتخاب کرده بود باید حسابی جنجالی و خبرساز میشد. سینمای ایران در پایان دهه نود همین است. تولید انبوه محصولاتی بیکیفیت که احتمالا تولیدکنندهاش هم رغبت نمیکند دوباره برگردد و شاهکارش را تماشا کند. مقایسهاش کنید با سینمای دهه هفتاد. یا نیمه دوم دهه شصت.
همیشه در توصیف آن سالها که بیضایی و کیارستمی و نادری و مهرجویی در کنار موجی از سینماگران جوان و نورسیده داشتند سینما را بارور میکردند، از جشنواره سال ۶۷ مثال میزنم. روزی که توانستم با وجود صفهای طولانی، «بایسیکلران» و «باشو» و «آب، باد، خاک» را از یک صبح تا شب ببینم. حتی تصورش هم سخت است. سینما و فیلمهایی که دیدن حتی یکی در اندازههایشان، تبدیل به آرزو شده. سینمایی که از دهه ۸۰ سیر قهقراییاش را آغاز کرد و در دهه نود گویی به تباهی کامل رسیده است.
فضای اسپانسری و پولشویی و نهادهایی که برای پروپاگاندا در سینما پولپاشی میکنند و پولهای کثیفی که به سینما میآیند تا دوری بزنند و ستارهها را منتفع کنند و فیضی ببرند، فقط بخشی از ماجراست. به نظر میرسد از جایی سیاستهای فرهنگی مملکت بر این شد که دردسر فیلم و سینما را کم کنند و آن را هل بدهند به سمت بازار مکارهای که میبینیم. فیلمهای بیبو و خاصیتی که قرار است سر خلقالله را گرم کند و فکرش را خراب نکند!
ممیزیها رفت به سوی آزاد شدن شوخیها و اشارات جنسی و سختتر شدن طرح مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی. در این شرایط، مانی حقیقی و مهرجویی و تبریزی هم ترجیح میدهند سری را که درد نمیکند دستمال نبندند و فیلمهای شاد و بفروش بسازند. بقیه که جای خود دارند.ژانر غالب شد، ژانر کمدی و خانوادگی و البته ژانری که به اسم اجتماعی، همه در آن فریاد میکشند و لاتبازی درمیآورند. عاشقانههای آبکی و ساز و آواز و همه آنچه به فیلمفارسی مشهور است.
وضعی که اگر در سینما برایش کمی آبروداری میکنند در ساخت سریالهای شبکه نمایش خانگی، همان سختی را هم به خود نمیدهند. فکرش را بکنید در طول این یک دهه چندده سریال برای شبکه نمایشخانگی و ویاودیها ساخته شده. کسی اصلا آماری ندارد. کدامش داستان و بازی درخوری داشته. پشت کدام دغدغهای بوده. شاید همچنان قابل قبولترینشان «شهرزاد» باشد با همه هیاهویی که پشت سر دارد. این همه سرمایه و هنرنمایی، چرا دست بر قضا هم که شده چندتایی از میانشان آبرومند از آب درنمیآید.
چرا آنقدر مزخرفاند که نه کسی نقد و تحلیلی دربارهشان مینویسد و میخواند نه به صرافت میافتند برایشان جشنوارهای بگیرند و تجلیل و تکریمی بکنند.به یکی از دوستان هنرپیشه که تازه به سختگیری میشناسمش گفتم، چرا سریالها همه اینقدر باسمهای است. میگفت چون همهشان آمدهاند دمی به خمره درآمد بیحساب بزنند و بروند. میگفت باور نمیکنی که کمتر برداشت اولی به برداشت دوم کشیده میشود، حرفشان هم این است که «سخت نگیر، قرار است بفروشد و میفروشد.»
در این وانفسا و برهوت آنوقت، نشنیده و ندیدهایم که وزیر فرهنگ و متولی دیگری ابراز نارضایتی کند و از این سخیف بودن و ابتذال بگوید. اعتراضی هم اگر بوده، باز بر این بوده که چرا ممیزی بیشتر نمیشود. وزیر فرهنگ را که کلا قربانش برویم، چیزی که نشان نمیدهد دلبستگی به فرهنگ و هنر است.خدا اچبیاو و نتفلیکس و آمازون و بقیه حضرات فیلم و سریالساز دنیا را خیر بدهد که نمیگذارند آب توی دل عاشقان این هنر تکان بخورد.
خدا پدر ترجمهکنندگان زیرنویس فیلم و سریالها را بیامرزد که بدون تعطیلی و بدون منت پای کارند تا ملت بهترین محصولات سینما و تلویزیون دنیا را داغ داغ ببینند و نگران بقیهاش نباشند. بله، حق با مسعود فراستی است؛ مردم این آشغالها را نبینند و فیلم و سریال خوب ببینند. بیلیوایلدر و باسترکیتون هم دوست ندارند، هر سال و هر ماه کلی فیلم و سریال جدید و باکیفیت عرضه میشود. نگران «آشغالها» هم نباشید، تجربه نشان داده آنها با قدرت و حجم فراوان ساخته و عرضه خواهند شد. مهم نیست که دیده شوند یا نه. مهم نیست خرجشان را درآورند یا نه. این صنعت و چرخ باید بچرخد و بدبختانه خیلی هم سریع و روان میچرخد.