آسیبهای قصه بذرپاش، کوه، جنگل و بقیه
روزنامه هفت صبح، سیامک رحمانی | ماجرای وقف بخشی از دامنه دماوند مصادف شده با خبر وقف ۵۶۰۰هکتار از جنگلهای هیرکانی. این همزمانی، دست بر قضا باشد یا از روی برنامه، نگرانی عمومی از آسیب به اراضی و اموال ملی را بهدنبال داشته. آنهم در روزهایی که بسیاری منتظر بودند، ابهامات و پرسشها درباره سوابق مدیریتی نامزد ریاست دیوان محاسبات، باعث تامل و بررسی مجدد مدارک شود.
سوالاتی که حتی بسیاری از همفکران و همراهان جریان سیاسی مطلوب مهرداد بذرپاش را حساس کرده بود. انتظار این بود که مجلس مثل مورد تاجگردون، دقت بیشتری بهخرج دهد و موضوع را زیرسبیلی رد نکند. اما در عمل اتفاق متفاوتی افتاد. دیروز صبح مهرداد بذرپاش بهعنوان رئیس جدید دیوان محاسبات معرفی شد.
حالا طبیعی است که بسیاری، از جناحهای مختلف فکری، تصور کنند که رای و نظرشان جدی گرفته نشده و برای رعایت قوانین سختگیری لازم انجام نشده است. همانطور که درباره دماوند و جنگل آقمشهد، امیدواریها پررنگ نیست. با همه تاکیدی که رئیس قوه قضائیه بر اجرای قاطعانه قانون دارد، و با وجود الزامات قانونی که مدیران دولتی در غیرقابل وقف بودن اراضی ملی مطرح میکنند، آنچه در عمل شاهدیم دلگرمی لازم را به شهروندان نمیدهد. همه اینها هم به معنای فساد و بیقانونی نیست.
ممکن است چه درمورد خاص بذرپاش -که نمایندگان مجلس با سکوت سوژه را بدرقه کردند- و چه درمورد آنچه حاتمبخشی کوه و جنگل بهنظر میرسد، تصور افکار عمومی نادرست باشد. ممکن است مدارکی که از رئیس جدید دیوان محاسبات رسانهای شد، واقعی و قانونی نباشد و چه بسا آنچه درمورد جنگل آقمشهد و مراتع ملار دماوند گفته میشود وجاهت حقوقی نداشته و روند وقف درست و قانونی اتفاق افتاده باشد. اما روندی که شاهدیم بهگونهای است که توان اقناع افکار عمومی را ندارد. چه بسا اراده و نیتی هم برای این اقناع وجود نداشته باشد.
در همین هفتههای اخیر با اتفاقات مکرر و شایعات جدی مواجه بودیم که نیاز به توضیح و روشنگری داشتند اما جدی گرفته نشدند. از آتشسوزیهای پرتعداد در سراسر کشور که هنوز برایشان توضیحی نیست و مقصری معرفی نشده تا شایعه خندهدار واگذاری جزیره کیش که حتی یک نماینده مجلس تاییدش کرد تا مشکلاتی که برای مسئولان یک خیریه خوشنام پیش آمد تا کشاکش ادامهدار بر سر جعبه سیاه بویینگ سرنگونشده تا مرگ قاضی منصوری؛ چهره مرموزی که ظاهرا در روزهای اخیر پیکرش به ایران تحویل داده شده اما خانوادهاش همچنان اظهار بیاطلاعی میکنند.
همه اینها و بسیاری از مسائل دیگر احتمالا موضوعات بیجوابی نیستند و اتهامزدن و محکومکردن دولت و مسئولان بابت آنها نباید کار سادهای باشد. اما سکوت و سادهانگاری باعث شده تعداد ابهامات در اذهان مدام بیشتر شود. با وجود اینکه خیلی وقتها توضیحات روشن و کافی هم در دست بوده. اما بهنظر میرسد آرام کردن و جلب رضایت افکار جامعه همچنان برای بخشی از مسئولان در اولویت نیست. اخیرا نتایج نظرسنجی یک ارگان معتبر را میدیدم که اگرچه عجیب نبود اما تاسفبار بود.
براساس این نظرسنجی که احتمالا در روزهای آینده بخشهایی از آن منتشر خواهد شد، بیش از نیمی از پاسخگویان به بهتر شدن اوضاع در آینده خوشبین نیستند. براساس روند نتایج نظرسنجیهای همین مرکز، میزان بدبینی به بهبود اوضاع نسبت به سال ۱۳۹۸ افزایش ۱۵درصدی داشته است. آمار و شواهدی که بدون نیاز به نظرسنجی هم در سطح جامعه محسوس است. آنوقت در این شرایط است که نیاز به «اقناع افکار عمومی» و همراهکردن مردم بیشتر احساس میشود.
این افزایش بدبینی و این پرهیز از تاثیرگذاری بر افکار مردم، نتیجهای جز کاهش اعتماد عمومی و بیشتر شدن فاصلهها نخواهد داشت. کاهش اعتماد هم یعنی بالارفتن نارضایتی. یادمان باشد که وقتی اعتماد از دست میرود احساس رضایت و لذت از زندگی پایین میآید. نمونهاش همین هواداران فوتبال کشور که اینروزها با وجود داغشدن رقابتها و قهرمانی یک باشگاه پرطرفدار، انگار بیش از اینکه کیف کنند، دارند زجر میکشند.
چون خیلیهایشان سلامت و عدالت حاکم بر مسابقات را باور ندارند. شاید دلایل محکمهپسندی هم نداشته باشند، اما مهم نیست. دیگر بدبین شدهاند.جلب افکار عمومی و تلاش برای اقناع آن و بالا بردن اعتماد مردم هم غیرممکن نیست. شرط اولش این است که مملکت را متعلق به مردم و خود را خدمتگزار جامعه بدانیم و نسبت به منافع ملی و رضایت جامعه حساسیت داشته باشیم.