داستان عجیب یک قیچی جامانده در شکم
روزنامه هفت صبح، هانیه درویش | گفتوگو با الناز دیبافر، دختر ام لیلا نورمحمدی زنی که ۱۳سال قیچی ۱۵سانتی جامانده از عمل کیستش را با خود حمل میکرد . خطای پزشکی واژه نام آشنایی است که هر از چند گاهی در اخبار رسانهها دیده میشود و خیلی هم زود آبها از آسیاب میافتد و به دلیل سیر طولانی که چنین پروندههایی دارند معمولا از یادها میروند.
حتی آمار دقیقی هم از قصور پزشکی وجود ندارد و آسیبی که قربانیان و اطرافیانشان از آن حادثه میبینند هم به درستی بازگو نمیشود. با الناز دیبافر که در اقدامیجسورانه فیلم مستندی درباره خطای پزشکی و دردسرهای اثبات آن و مشکلات آن برای قربانی و اطرافیانش ساخته در رابطه با قیچی جامانده در شکم مادرش گفتوگویی کردهایم.
سال ۸۴ ام لیلا نورمحمدی را برای عمل کیست هیداتیک به اتاق عمل بردند اما از فردای روز عمل جای اینکه وضعیت بیمار رو به بهبودی رود درد شدید در ناحیه شکم افزایش پیدا کرد. الناز دیبافر، دختر ام لیلا که از نزدیک شاهد دردها و سختیهای مادر بعد از عمل بوده است، میگوید:«بعد از عمل، مادرم تا چند ماه درد داشت و وقتی به پزشک مراجعه میکردیم تشخیص این بود که طبیعی است و جای عمل تا مدتها دردناک است.
مدام برای مادرم مسکن تجویز میکردند و مادرم هر ۱۰روز یک بار از درد شکم به دکتر مراجعه میکرد تا جایی که دفترچه بیمهاش که باید سالی یک بار تمدید میشد بهخاطر تعداد دفعات زیاد مراجعه هر دو ماه یک بار تمدید میشد.مدتی گذشت و پزشکان به جای اینکه عکسبرداری کنند تشخیص دادند درد از معده است. مدتها مادرم را با قرصهای معده سرگرم کردند. در نهایت گفتند از اعصابت است و باعث شدند مادرم قرص اعصاب مصرف کند.
تقریبا دو سال پیش بود که مادرم زمینگیر شد و قادر به راه رفتن هم نبود. این بار وقتی او را برای عکسبرداری ستون فقرات فرستادند قیچی را دیدند و چون مادرم در طول عمرش تنها همان یک عمل سال ۸۴ را داشت متوجه شدیم این قیچی ۱۳سال است که در شکم مادرم است و دلیل همه این سختیهایی که مادرم کشید بیاحتیاطی و اشتباه یک پزشک بوده است.»
*** حتی با دستور قضایی هم همکاری نمیکردند
پزشکان خیلی زود دستور عمل ام لیلا و درآوردن قیچی از شکمش را دادند اما همه چیز به همین راحتیها هم نباید تمام میشد. الناز برای اینکه ثابت کند این قیچی متعلق به عمل سال ۸۴ است باید به دنبال مستنداتی میرفت و در این راه بود که تصمیم گرفت مراحل پیگیری تا عمل مجدد مادرش را فیلمبرداری و آن را تبدیل به یک مستند کند.
او میگوید:« بعد از شکایت ما پزشکی قانونی به بهانههای مختلف از زیر بار معاینه مادرم شانه خالی میکرد و در حالی که بازپرس پرونده با دستور قضایی چهار بار نامه زد آنها سه بار پرونده را ناقص فرستادند تا اینکه با نامه چهارم خودم شخصا مراجعه کردم و از پرونده کامل کپیبرداری کردم تا توانستم با این ادله ثابت کنم این قیچی مربوط به همان عمل سال ۸۴ است.»
عمل انجام شد و ام لیلا مرخص شد اما او دیگر آن آدم سابق نمیشود و ناجوانمردانه ۱۳سال از عمرش را با درد و سختی سپری کرده که حقش نبوده است. در این راه بیتوجهی مسئولان و شانه خالی کردن و عدم مسئولیتپذیری پزشکان، هر روز موجب قطورتر شدن پروندههای خطای پزشکی و به وجود آمدن این قبیل اتفاقات میشود.
*** روزی ۸ خطای پزشکی در ایران
آمار و ارقام خطاهای پزشکی در ایران مستند نیست اما تنها با کمی تحقیق به یک آمار ۱۲ تا ۱۳ هزار پرونده ثبت شده تا به امروز در ایران میرسیم. الناز دیبافر با تحقیقات جامعتری که در این زمینه داشته، میگوید:« نظام پزشکی قصور پزشکی در ایران را روزانه هشت مورد اعلام کرده است اما به نظر میرسد این آمار خیلی بیشتر از اینها باشد.
البته این موضوع فقط برای ایران نیست بلکه در خارج از کشور هم فراوان است. من طبق مطالعهای که داشتم متوجه شدم یک بیمارستان در انگلستان بود که روزانه ۲۳نفر کشته میداد. گویا خطا و آمپول اشتباهی داشتند که آمار سالانه کشتههایشان نشان میداد این بیمارستان روزانه ۲۳کشته داده است. کشوری که پیشرفته است اینچنین است وای بهحال کشورهای دیگر مثل ما با این قوانینی که دارد.»
***پزشک مقصر شناخته نشد !
موضع دست و دلبازانه قانون در مقابل خطاهای پزشکی شاید یکی از دلایل گسترش آن در ایران باشد. الناز میگوید:« قانون میگوید این قصور پزشکی جرم نیست، خطا است . قوه قضائیه حکم نمیدهد و نظام پزشکی هم هیچگاه پزشک خودش را مقصر نمیداند.
در کشورهای پیشرفته غرامت میدهند و دادگاه مشخص میکند که خطا بوده یا نبوده و بعد پرونده آن پزشک را باطل میکنند اما در ایران اینچنین نیست.
آخرش بعد از این همه سال برای من ۱۲ تومان دیه بریدن که هنوز هم به ما ندادن دوم اینکه این مبلغ حتی هزینه عمل دوباره مادرم را هم جبران نمیکند. حکم این بود که پزشک اصلا مقصر نیست فقط برای دو پرستار نفری ۶میلیون تومان دیه بریده شد. متاسفانه دکتری که این بلا را سر مادرم آورد از مادرم حتی یک دلجویی هم نکرد و جواب تلفن ما را هم نمیداد.
با همه این اوصاف من میخواهم این را بگویم که قربانیان قصور پزشکی نباید ناامید و خسته شوند، باید دنبال کارشان بروند و حق خود را تا جای ممکن بگیرند. همچنین دوست دارم دانشجویان پزشکی هم این مستندها و اخبار را دنبال کنند و بدانند سر یک بیاحتیاطی ممکن است چه اتفاقاتی بر سر یک فرد و خانواده و اطرافیان آن فرد بیاید، بههرحال آنها نسل بعدی پزشکان این سرزمین هستند.»