معضلِ پُف فیل برای خانوادههای سه فرزندی!
روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلیپور | آقا من هر چی میخوام به نبوغ و کاربلدی و تخصصِ حل بحران بعضی از مسئولان عادت کنم، نمیشه. هر دفعه یک چیز جدید رو میشه و یه جوری مشکل حل میشه که انگشت به دهان میمونم. مثال؟ الی ماشالا… ولی این آخری که عرض میکنم، برگ زرینی بود که نشون میده الکی و کترهای کسی مدیر نشده. کلی فکر پشتش بوده و اوضاع هرکی هرکی نیست.
برای تشویق به فرزندآوری و حل بحرانی که سالهای آتی گریبانگیرمان خواهد شد، فرمودهاند بلیت سینما برای خانوادههای سه فرزندی نیم بها خواهد بود. تموم شد و رفت. دیدین؟ اینم ناراحتی داشت؟ غصه و نگرانی داشت؟ مشکل، بلیت سینما بود که حل شد. تمام خانوادهها فقط نگران این بودن که آخر هفته سه تا بچه رو چه جوری ببرن سینما. وگرنه ترس از آینده و خرج مهد و مدرسه و شغل و دوا و دکتر و هزاران هزار مسئله ریز و درشت که شوخیه. لنگ این بلیت لامصب بودن فقط، که با تیزبینی خاص و تشخیص درست بعضی از مسئولان، مسئله از ریشه مثل همیشه حل شد رفت پی کارش.
البته من که به نظرم مشکل، حل شده ست ولی خواستم به نوابغ تصمیم گیر عرض کنم فقط یک مسئله لاینحل هنوز مانده که احتمال داره خدای نکرده برای بعضی از پدر و مادرها نگرانی به وجود بیاره که البته ایمان دارم راهحل اون هم تو مشتتونه ولی چون رگباری دارین معضل پشت معضل حل میکنین، شاید این موضوع از قلم افتاده که به عنوان یک شهروند، خواستم یادآوری کنم. اون هم معضلِ پُف فیله. به نظر خودتون، سینما، اون هم با بلیت نیم بها، بدون پف فیل میشه؟ نه والا…
البته باز هم فکر میکنم که خودتون حتما راهحلش رو میدونین. بنده فقط میخوام پیشنهاداتی بدم که شاید به کار آید. به نظرم ردیف بودجهای اختصاص بدین به تغذیههای سینما و در صورت داشتن فرزند چهارم، پف فیل رو هم نیمبها عرضه کنین و با ورود فرزند پنجم، پفک رو هم به این مجموعه اضافه بفرمایین که اصلا تا چند قرن آینده، مشکل جمعیت، حل بشه بره پی کارش.
ضمن تشکر مجدد از آسیب شناسی صحیح و اصولی عزیزان، نمیدونم چرا این قوه تشخیص قویِ بعضی بزرگوران در حل مشکلات، من رو به یاد معلم عزیزی در دوران دبیرستان انداخت. اون بزرگوار، هر بار کسی نمره پایینی در درسش میگرفت، میآوردش پای تخته و یه نگاهی بهش مینداخت و با توجه به ظاهرش، یه گیری میداد:
- « تو فقط بلد بودی مثل چنار قد بکشی؟ خون به مغزت نمیرسه دراز؟ نردبون دزدا ؟!…این نمره س تو گرفتی؟» یا « تو فقط بلد بودی هیکلت رو مثل گاو کنی خیکی؟ خون به مغزت نمیرسه انبار چربی؟ این نمره س آخه؟ » یا « کوتوله نیم وجبی، بزنم تو سرت همین یه وجب قدت هم بره تو زمین عین میخ ؟ این نمره س؟» و …
معلم ارجمندمون، کلا اعتقادی به احتمال وجود ضعف در خودش نداشت و مشکل رو بیشک در ما میدید.یه بار یادمه یکی از همکلاسیهام، لطف کرده بود و یک نمره تک، ایشون رو مهمون کرده بود. آوردش پای تخته. بالا و پایینش رو نگاه کرد و دید از هر لحاظی طرف در شرایط نرمالی هست و هر چی مِن و مِن کرد، چیزی دستگیرش نشد. یهو هوار کشید که : « فردا موهات رو نمره چهار میزنی.»
اون بدبخت هم از همه جا بیخبر، رفت و موهاش رو زد. فردای اون روز، معلم خوبمون، کشیدش پای تخته و بعد از یه نفس راحتی که کشید گفت:«آخه کچل… این نمره س؟»