۵۰روایت از سفرها و چهرهها و...| پراکنده درباره اسدی
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | نوشتن درباره هوشنگ اسدی کار سختی است. او حالا جزو اپوزیسیون نظام محسوب میشود. اما اوایل دهه هفتاد وقتی بهعنوان یک دانشجوی ۲۲ساله و خسته و وازده دانشگاه شریف رفتم دفتر گزارش فیلم در خیابان بلوار کشاورز نرسیده به میدان ولیعصر، او اصلا علاقهای به هیچ نوع کار سیاسی نداشت. او متولی بنگاه گزارش فیلم شده بود. وقتی تیم جیرانی و غلامرضا موسوی و بقیه از گزارش فیلم دست شستند و به سمت هفتهنامه سینما رفتند، اسدی ماند در گزارش فیلم تا یک نشریه بخش خصوصی را روی پا نگه دارد.
مشکل گزارش فیلم این بود که هفت سال پس از مجله فیلم متولد شده بود و در واقع قدم در راهی میگذاشت که مجله فیلم بهخاطر همزمانی انتشارش با اوجگیری صنعت سینما در ایران پس از انقلاب، به شکل ویژهای همه مواهب را برای خودش برداشته بود. مجله فیلم مجله معتمد بنیاد فارابی و تهیهکنندههای مهم سینمای ایران و علاقهمندان سینما بود و در هفت سال انتشار بیرقیب درحالیکه تعداد تماشاگران حرفهای سینما مدام در حال افزایش بودند، جاپای خود را محکم کرده بود.
حرکت اسدی به این ماجرا واقعا ریسکآلود بود. عضو بلندپایه حزب توده که توسط ساواک به زندان افتاده بود و بعد از انقلاب مدارک همکاریاش با ساواک منتشر شده بود و کیانوری شخصا دخالت کرد و گفت همکاری اسدی با ساواک با مشورت ما انجام شده است. موقعی که انقلاب پیروز شد، اسدی فقط ۲۷سال داشته. در دوره دستگیری اعضای حزب توده در پس از انقلاب دوباره دستگیر شد و اینبار با پیگیری همسرش و پافشاری بر همسلول بودن اسدی با آیتالله خامنهای در سالهای قبل از انقلاب، حکم عفو همسرش را گرفت.
نوشابه امیری را میگویم که خبرنگار کیهان قبل از انقلاب بود و در آن هواپیمای پاریس به تهران که آیتالله خمینی و همراهانش مسافرش بودند، او هم سوار بود و البته اسمش پای یکی از عجیبترین و بیموقعترین مصاحبههای تاریخ مطبوعات ایران هم نوشته شده است؛ وقتی که در زمستان ۵۷ با گوگوش مصاحبهای کرد و آن را با عنوان شاهماهی هنر ایران منتشر کرد. همان دورانی که هوشنگ اسدی هم در کیهان مسئول صفحه گزارش بود و همینطور صفحه ادب و هنر.
همان دورانی که وقتی هیچکاک مُرد اسدی یکی از بدترین مقالات عمرش را با عنوان وداع با بت سینمای بورژوازی در کیهان منتشر کرد. همان دورانی است که پدرم هم بهعنوان یک گزارشگر در صفحات گزارش و صفحات شهرستانها در کیهان کار میکرد. هوشنگ اسدی، نوشابه امیری، پدرم، رحمان هاتفی و… فقط بخشی از تودهایها و سمپاتهای حزب توده بودند که در روزنامه کیهان مشغول بهکار بودند. یادتان باشد خسرو گلسرخی نیز در صفحات ادب و هنر کیهان مشغول بهکار بود تا موقعی که اعدام شد.
باز هم هستند… خیلی دارم پراکنده مینویسم. فقط این را هم اضافه کنم که نوشابه دوبلور معروفی بود و صدایش روی هاچ زنبور عسل و همینطور استرلینگ (همان پسرکی که مالک رامکال بود!) را حتما در خاطرتان دارید. مشهور است که هروقت کارش در ادارهای گیر میافتاد از صدای دوبلوریاش سوءاستفاده میکرد و نیش کارمندان تا بناگوش باز میشد. بههرحال گزارش فیلم سنگینی بارش روی دوش اسدی و امیری بود. و البته بیشتر اسدی. خانهشان در طبقه دوم آپارتمانی در یوسفآباد بود.
از کوچههای ضلع شرقی یوسفآباد بالا، کوچههای باصفاییکه انتهایشان به پارک دوستان و محله توانیر باز میشد. طبقه اول، خانه یکی از گرافیستهای مشهور کشور بود. فکر کنم فرشید مثقالی. یک آپارتمان دو اتاق خوابه قشنگ که فکر نکنم بیش از ۱۰۰ یا ۱۱۰ متر بوده باشد. و معمولا سالی یکبار اعضای اصلی تحریریه را به آن خانه مهمان میکردند.
ماشینشان هم یک تویوتا کارینای ۱۹۷۷ بود که بعدا آن را فروختند و یک پراید خریدند. (آنموقع پراید سوگلی ماشینهای شهر بود. به الانش نگاه نکنید) اما بهجایش سفرهای خارجیشان برپا بود. سالی یکی دو بار با استفاده از تایتل گزارش فیلم راهی جشنوارهها میشدند. فرزندی نداشتند و نوشابه امیری از بچهای میگفت که یکبار در تعقیب و گریزهای سیاسیشان سقط شده است.
اینها را گفتم تا برسم به اینجا که چرا اسدی برایم قابل احترام است. وقتی یادم میآید که برای تبدیل گزارش فیلم به یک بنگاه سودده خصوصی چه نبرد سنگین و پر از ریسکی را شروع کرده بود آنهم در غیاب سرمایهگذاران سینمایی که کوچ کرده بودند به مجله سینما. نبردی که برای مدیران نشریات دولتی و حاکمیتی هیچوقت در تصور نمیگنجد. داستان اسدی را شماره بعد ادامه میدهم.