اجارهنشینها | رام کردن اسب سرکش
روزنامه هفت صبح، صدرا بکتاش | آقای احمدی شنبه راس ساعت ۹ شب به موبایلم زنگ زد و گفت:«هنمنمن منهن هننمم منهنمنن». اول فکر کردم تلفن ایراد پیدا کرده یا موبایل خوب آنتن نمیدهد. عذرخواهی کردم و خواستم حرفش را تکرار کند. از آنطرف خط دوباره صدایی نامفهوم شنیده شد.جایم را عوض کردم، اما مشکل به قوت خود باقی بود. در حالی که به سمت تلفن ثابت خانه خیز برداشته بودم، یادم افتاد ۲۵ روز به پایان زمان قرارداد اجاره خانهمان باقی نمانده و احتمالا تماس تلفنی باید به همین موضوع مربوط باشد.
همسرم با نگرانی در چارچوب در ایستاده بود و به صحنه نگاه میکرد. شماره را گرفتم. بعد از سلام و احوالپرسی آقای احمدی گفت: با چند مشاور املاک صحبت کرده کرایه سال جدید را با توجه به قیمتهای اخیر لحاظ کرده است. همین اول بگویم آقای احمدی احتمالا بدترین صاحبخانه دنیاست. وقتی دوم تیرماه پارسال خانهاش را دیدیم حتی با وجود ترک بزرگ زشت و بدقوارهای که سرتاسر دیوار پذیرایی را گرفته بود از آن خوشمان آمد.
اگر بخواهم صادقانه بگویم بیشتر محل خانه چشممان را گرفت چون تنها پنج دقیقه با خانه پدر و مادرم فاصله داشت و به این ترتیب هر وقت دلمان میخواست میتوانستیم خودمان را سرشان خراب کنیم. رک و پوستکنده به آقای احمدی گفتیم خانه را پسندیدهایم و اگر فکری به حال ترک روی دیوار کند، با وجود کرایه نسبتا زیادی که برایش تعیین کرده، احتمالا میتوانیم به توافق برسیم. زود اخمهایش درهم رفت. ترک دیوار را نشان داد و گفت اینکه چیزی نیست مال خود دیواره! فهمیدیم باید خانه را با ترک روی دیوار بپسندیم یا خرج نقاشی را از خودمان بدهیم. چارهای نبود.
یک روز بعد کلید را تحویل گرفتیم و به یک نقاش زنگ زدیم. طرف ۵۰۰ هزار تومان گرفت و در عرض یک روز از شر ترک زشت روی دیوار خلاصمان کرد. یک ماه بعد از چیدهشدن وسایلمان، پلیس زنگ هر چهار واحد را زد و خواست برویم پایین. یک افسر خوشتیپ و وظیفهشناس برایمان توضیح داد که در گشتزنی معمولشان به این نتیجه رسیده که ساختمان ما پایینترین میزان امنیت در محل را دارد. توصیه کرد برای پیشگیری از دزدی هرچه زودتر برای نصب نرده و حفاظ آهنی، دوربین مداربسته و در شیشهای برای ورودی راهپلهها اقدام کنیم.
همسایهها از آقای پلیس تشکر کردند. قرار شد موضوع را به آقای احمدی هم اطلاع دهیم. اگرچه جوابش برای ما قابل پیشبینی بود، اما سه خانواده دیگر را شگفتزده کرد. آقای احمدی حاضر نبود پولی بابت ارتقای امنیت ساختمان بدهد. میگفت خودتان پول بدهید و موقع رفتن بخشی از حفاظ و دوربینهای امنیتی را با خودمان ببریم. در مورد ترکیدگی لولهآب، خرابی واشر شیر، سرویس کولر، مرمت آسانسور و بقیه چیزها هم همین نظر را داشت.
وقتی شنبه همین هفته راس ساعت ۹ به موبایلم زنگ زد، حدس زدم که موضوع باید درباره تمدید قرارداد باشد. شمارهاش را با تلفن ثابت گرفتم. بعد از کلی منمن کردن، گفت برای تمدید قرارداد قصد افزایش مبلغ رهن و اجاره را دارد. با یک حساب سرانگشتی متوجه شدم رقمی که در نظر گرفته حدود ۵۰ درصد بیشتر از پارسال است. انتظار داشتید چکار کنم؟ بدون حتی یک لحظه تردید گفتم خانه را خالی میکنیم و به مکالمه خاتمه دادم. یکشنبه شب دوباره تلفنم زنگ خورد.
آقای احمدی این بار با لحنی مهربان گفت فکرهایش را کرده و چون مستاجرهای خوبی بودهایم و بالاخره جوانیم، تصمیم دارد «فقط» ۳۰ میلیون تومان به پول پیش و دو میلیون تومان به رقم اجاره اضافه کند. مطمئنم موقع ادا کردن کلمه فقط چشمهایش برق زده بود. از او تشکر کردم و گفتم با اینکه دلمان برای اولین خانهای که در آن زندگی مشترکمان را آغاز کردهایم، تنگ میشود تصمیم داریم رنج اسبابکشی را به جان بخریم. راستش حتی با وجود اینکه آقای احمدی احتمالا بدترین صاحبخانه دنیاست، باز دلم نیامد بگویم تنها با چند ساعت جستوجو در سایت دیوار خانهای بزرگتر و تمیزتر و امنتر در کوچه بالایی پیدا کردهایم و خوشحالیم که از دست غرغرهایش خلاص میشویم.