داستان پرویز نیکخواه، نادم بد عاقبت
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | پرویز نیکخواه و غلامرضا نیکپی از آن تشابهات اسمی تاریخ معاصر هستند که مثل داستان عربنیا و پورعرب سینما محسوب میشوند. اختلاط این دو اسم آنجا تشدید میشود که فعالیت و شهرت سیاسیشان تقریبا همزمان و مرگشان هم بسیار نزدیک به هم بوده. یکی ۲۲ اسفند ۵۷ و دیگری ۲۲ فروردین ۵۸٫
دیروز ما در مطلبی که در مورد رضا قطبی نوشتیم این اشتباه را کردیم و غلامرضا نیکپی شهردار تهران را به عنوان مشاور قطبی عنوان کردیم که خب اشتباه بود و منظورمان پرویز نیکخواه بود. جالب است که مثلا مرحوم عسگراولادی هم در خاطراتش این اشتباه را کرده است:
«یکی از اینها که تغییر ذهنی پیدا کرد، خود همان پرویز نیکخواه بود که ظاهرا در زندان بروجرد بود و از همان جا رفت پشت تلویزیون و بر انقلاب شاه و مردم و بر خیلی مسایل صحه گذاشت و با فاصله کمی هم آزاد شد و مورد توجه رژیم قرار گرفت، به صورتی که حتی تا مقام شهردار تهران هم بالا رفت و در اول انقلاب اسلامی اعدام شد.»
اینجا هم نیکخواه و نیکپی اشتباه گرفته شده است. پرویز نیکخواه متولد ۱۳۱۸ است. مثل بسیاری از همنسلهای خود بورس تحصیلی گرفت و مدرک مهندسیاش را از منچستر اخذ کرد و همانجا جذب گرایشات نیمچه مارکسیستی و کنفدراسیون دانشجویان شد که قرابتهایی با حزب توده داشته است. او در بازگشت به ایران استاد فیزیک دانشگاه پلیتکنیک شد و به شکل مخفیانه جلسات تئوریک نگاه و اندیشه مارکسیستی را برپا کرد که البته کاملا زیر نظر ساواک بودند. (فیروز شیروانلو هم از اعضای این گروه بود)
ترور نافرجام شاه در سال ۱۳۴۴ در کاخ مرمر توسط سرباز گارد شمسآبادی ساواک را به محفل نیکخواه کشاند. واقعه کاخ مرمر اینگونه بود که در روز ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ سرباز وظیفه رضا شمسآبادی ۲۲ ساله، یکی از افراد گارد سلطنتی که در کاخ مرمر مأمور نگهبانی بود، محمدرضا را هنگامی که از اتومبیل در مقابل سرسرای کاخ سفید پیاده شد به رگبار مسلسل بست.
شاه باشتاب خود را به داخل ساختمان رسانید؛ ولی دو تن از درجهداران اسکورت او از جمله خود شمسآبادی کشته شدند. ساواک ارتباطی میان شمسآبادی با نیکخواه و منصوریان و احمد کامرانی پیدا کرد. مجموعهای از جوانان تحصیلکرده ۲۴ تا ۲۸ ساله. نیکخواه به اعدام محکوم میشود، اما ابراز ندامت میکند و دست دوستی با ساواک میدهد و با وساطت فرح که دلبستگی عجیبی به جوانان تحصیلکرده در اروپا داشت از اعدام نجات پیدا میکند.
فرح در خاطراتش مینویسد: روزی که پرویز نیکخواه را به قصر آوردند، من هم حضور داشتم. او در چند قدم مانده به ما، سلام و تعظیم کرد. محمدرضا گفت: «مردک، برای چه میخواستی مرا بکشی؟!» مهندس نیکخواه جواب داد: «اشتباه کردم و تقاضای عفو دارم!» ارتشبد نصیری (رئیس سازمان امنیت) که در کنار نیکخواه ایستاده بود، اجازه خواست تا گزارشی را به عرض ما برساند؛ اما محمدرضا به او تشر زد و گفت: «اگر شما وظایف خودتان را درست انجام داده بودید، این اتفاق نمیافتاد!»
در این موقع نصیری ساکت شد و محمدرضا از نیکخواه خواست تا همهچیز را شرح بدهد. در پایان این گفتوگو نیکخواه از محمدرضا تقاضای عفو و بخشش کرد و من هم پادرمیانی کردم و از محمدرضا خواستم تا او را ببخشد. محمدرضا رو به ارتشبد نصیری کرد و گفت: «نظر شما چیست؟» ارتشبد نصیری گفت: «امر امر اعلیحضرت است؛ اما اگر نظر جاننثار را بخواهید، باید عرض کنم این شخص باید فورا اعدام و مایه عبرت دیگران شود!»
من بار دیگر از محمدرضا خواستم او را ببخشد و محمدرضا در کمال بهت و ناباوری گفت که «نیکخواه را میبخشد!» بهاینترتیب نیکخواه از مرگ حتمی نجات یافت و پس از آن خود را در خدمت اهداف «انقلاب سفید شاه و مردم» قرار داد.نیکخواه ابتدا به ۱۰سال زندان محکوم و سپس در سال ۱۳۴۷ از زندان آزاد میشود.
جلسات ابراز ندامت و افشاگری نیکخواه در مورد جریانات چپ در رسانهها منتشر و بعدها در تلویزیون نیز پخش شد. بیژن جزنی در سال ۱۳۴۹ درباره ندامت نیکخواه مطلب بلند بالایی نوشت که خلاصه آن این است:« طفلی نیکخواه چقدر زود جوانمرگ شد.» موسویبجنوردی هم درباره نیکخواه در زندان شاه روایت کرده است:
« توابین، اینها ذلیلترین و حقیرترین افراد بودند در زندان. خیلی تحقیر میشدند و خیلی بدبخت بودند. اصلا پرویز نیکخواه دیگر به بند نیامد، چون پیش ما بود وقتی که رفت، بردنش! ما یک مرتبه دیدیم که توی تلویزیون آمد و مصاحبه کرد. بعد از آن دیگر آنجا نیامد. بعد از انقلاب هم خود بچههای زندان اعدامش کردند؛ به جرم همکاری با رژیم. »
فرح، نیکخواه را به محفل پسرداییاش رضا قطبی وصل کرد و از آن پس نیکخواه به سرباز سرسپرده رژیم بدل میشود. او در سر همه بزنگاههای مهم در قامت یک کارشناس و تئوریسین به صفحه تلویزیون و روزنامهها میآمد و از سیاستهای شاه دفاع میکرد. درواقع نیکخواه به گروه تودهایهای نادم پیوست که در صف مدافعان حکومت و انقلاب سفید درآمدند.
مثل منوچهر آزمون و محمود جعفریان. (سیدحسین نصر هوشنگ نهاوندی را نیز از جرگه همین تودهایهای نادم میداند) قطبی با استفاده از نیکخواه و گاه جعفریان و شجاعالدین شفا و داریوش همایون میزگردهایی در تایید سیاستهای رژیم در تلویزیون به راه میانداخت. او در دهه ۵۰ مدیر مرکز خبر رادیو و تلویزیون بود.
نیکخواه تقریبا یک دهه به حکومت پهلوی به لحاظ تئوریک یاری رساند. او اوایل اسفند ۱۳۵۷ در خانه شخصیاش دستگیر شد و سیزده روز بعد در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ همراه با چهرههای دیگر حکومت پهلوی در سن ۳۹ سالگی اعدام شد. از عجایب روزگار اینکه در حکم نیکخواه به اتهاماتی که از سوی مسعود بهنود علیه او اقامه شده بود رجوع شده است.
بهنود که خود کارمند تلویزیون بود و موقع انقلاب ۳۳ساله بود، در همان روزهای اوایل اسفند علیه نیکخواه اعلام جرم میکند و مینویسد: نیکخواه و جعفریان طی این سالها همواره به عنوان تئوریسین در خدمت سانسور و اختناق بودند.