افسانه اصغر قندچی و کامیونهای ماک
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | مدرنیته با خودش جوشوخروش میآورد.حتی مدرنیته ناقص و وارداتی. مدرنیته افقهای جدیدی را نشان میدهد حتی اگر این افقها جعلی یا سراب باشند.داستان اصغر قندچی نمونهای است از همین افقهای جدید. داستان تکنوکراتهایی که در تکاپو بودند و قهرمانهای خود را پیدا میکردند.
اصغر قندچی از دوستداشتنیترین قهرمانهای این دوران است.داریم از سال ۴۲ حرف میزنیم.وقتی اصغر قندچی فرزند خانوادهای هشت نفره که از ۱۲سالگی مدرسه را رها کرده بود و به مکانیکی و آهنگری پرداخته بود. یکی از برادرانش جزو سه شهید ۱۶ آذر ۱۳۳۲ بود. قندچی در دروازه قزوین کارگاه کوچک خود را داشت و برای نمایندگی کامیونهای ماک در ایران کار میکرد.
با ابتکار خودش رادیاتورهای این کامیونها را تقویت کرده بود تا در جادههای بیابانی ایران جوش نیاورند، ظرفیت باک آنها را افزایش داده بود،شاسی آنها را بلند کرده بود و ارتفاعشان را افزوده بود تا در ناهمواریهای راههای شوسه کمتر دچار مشکل شوند. ماکهای بهجا مانده از دوران اشغال ایران را از سرتاسر ایران بهخصوص از خرمشهر و آبادان به کارگاه خود میآورد و با ابتکارات خود مونتاژ دوباره میکرد و گاه از موتور آبهای کومنز انگلیسی در این کامیونها استفاده میکرد.
دیفرانسیلهایشان را تعمیر میکرد و خودش اتاقکهای ماک را در کارگاه خود میساخت و برای خود شهرتی دست و پا کرده بود.در این سال ۴۲ سرنوشتش تغییر کرد. یک تاجر آلمانی برای مونتاژ مرسدس بنز به وزارت اقتصاد رفته بود. او قبلش یک بنز فانتزی را به دربار برای ولیعهد هدیه داده بود و جای خود را در دل خانواده سلطنتی محکم کرده بود.
اما در وزارت اقتصاد آن دوران در سد راه تکنوکراتهای جوان و نوگرا متوقف شد که از او خواسته بودند دورنمای ایرانی شدن محصول خود طی سالهای بعد را ارائه دهد و او خشمگین از این خواسته از بیکفایتی صنعتگران ایرانی حرف زده بود. خبر به دربار میرسد و محمدرضا عصبانی از این اتفاق وزیر ومعاونانش را به خاطر جواب منفی به این آلمانی توبیخ میکند.
وزیر و معاونش تضمین میکنند که ایرانیها میتوانند از پس تولید خودرو بر بیایند. آنها یک مهلت شش ماهه میگیرند و در اضطراب اتمام این مهلت مهندس شیرزاد از مدیر کلهای وزارتخانه به آنها نشانی کارگاه اصغر قندچی را میدهد.رضا نیازمند معاون وزیر به همراه شیرزاد به کارگاه قندچی میرود و از چیزهایی که میبیند حیرت میکند.
او قندچی را به وزارت دعوت میکند و از او میخواهد طی شش ماه هر هنری که دارد آماده کند و در نمایشگاهی بگذارد و در عوض برای او اولین پروانه ساخت کامیون در ایران را صادر میکند. جالب اینکه قندچی نمیخواسته کمک وزارت را قبول کند و از ماجرای کاغذ بازی و مالیات و پروانه و وام و اینجور چیزها میترسیده .
اما به اصرار معاون تن میدهد و همان روز همه مراحل کار اداریاش انجام میشود. نمایشگاه برگزار میشود و قندچی با آوردن یک کامیون هجده چرخ توسعه یافته که اتاقکش را هم کامل خود او ساخته بود و همینطور بازسازی اتومبیلی شبیه جیپ، شاه و همراهانش را حیرتزده میکند. قسمت بعدی ماجرا باز هم عجیبتر است.
اینبار یک تاجر ایرانی اعتراض میکند.نماینده شرکت ماک آمریکا ناگهان متوجه میشود انحصار واردات کامیون از دست او ساقط شده و به این اصغر قندچی که در واقع زیر دست این نمایندگی بود واگذار شده است. نیازمند این تاجر را به وزارت فرا میخواند و به او میگوید تنها راه این است که ۵۰درصد سهامش را به قندچی واگذار کند و او را مدیر عامل شرکت کند.
تاجر با عصبانیت به این راهحل تن میدهد و اصغر قندچی به سلطان کامیون ایران بدل میشود و شرکت ایران کاوه را راه میاندازد که در سال ۱۳۵۶، ۲۵۰۰ کارگر و کارمند داشت … کارخانه او را بعد از انقلاب ملی کردند اما او به جنوب شهر برگشت و کارگاه تعمیر کامیون را دوباره راهاندازی کرد. در همان سالهای اول جنگ ارتش با کمبود کامیونهای حمل تانک روبهرو میشود که همه فرسوده و از کار افتاده بودند.در تکاپو برای حل این مسئله دوباره سروکارشان به اصغر قندچی میافتد. قندچی و مهندسانش در ملاقات با تیمسار فلاحی در حرکتی وطنپرستانه بدون دریافت دستمزد متعهد میشوند که این تانک برها را تعمیر کنند و این کار را هم میکنند …
قندچی تا آخر عمر در کارگاه خود مشغول بود و همیشه حسرت ایران کاوه را میخورد که بعدها نام سایپا دیزل به خود گرفت. او در مرداد ۹۸ در سن ۹۱سالگی درگذشت و البته رضا نیازمند در روند صنعتیسازی دهه۴۰ پدیده شگرفی بود. نیازمند هم در سال ۱۳۹۶ در سن ۹۶سالگی در تهران فوت کرد.