مرثیهای برای یک رویا
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | اصرار مصدق بر یک حکومت ملی و مشخص شدن نقش و ارزش نفت ایران در دنیای پس از جنگ و هراس دیوانه وار آمریکا از تحت نفوذ قرار گرفتن ایران توسط شوروی و اردوگاه کمونیسم موجب شد تا آمریکا ماجراجویانه درصدد سرنگونی دولت مصدق بربیاید. مصدقی که در محرومیت از عواید فروش نفت به خاطر تحریمهای انگلیس اقتصاد بدون نفت را کلید زده بود آن هم بر پایه گرفتن مالیات از تاجران و اعیان و زمینداران. طبقه مذهبی ناگهان به مصدق پشت کردند؟چرا ؟
دلایلی که مورخان مذهبی ارائه میدهند شاید خیلی قانع کننده نباشد. مثلا نزدیکی جبهه ملی به حزب توده و یا سیاست تساهل مصدق دربرابر بهاییان. اما اصل ماجرا از مجلس رقم خورد وقتی حسین مکی و آیتالله کاشانی و مظفر بقایی پس از ماجرای سی تیر و رویه اقتصادی دولت، از در مخالفت درآمدند و خواستار استیضاح مصدق شدند.
طرفداران مصدق هم مقدمات عزل کاشانی از ریاست مجلس را فراهم کردند. در این میان روزنامههای وابسته به حزب توده و منتسب به جبهه ملی حملات شدیداللحنی را علیه کاشانی انجام دادند که تنش میان مصدق و کاشانی را به اوج خود رساند. مصدق عرصه اختیارات خود را مدام افزایش میداد آن طور که در مرداد ۳۲ با یک رفراندوم نه چندان معتبر فرمان انحلال مجلس را صادر نمود.
او در حال تبدیل شدن به یک دیکتاتور خیرخواه بود! در همین زمان است که یک افسر اطلاعاتی آمریکا با نام کرمیت روزولت از مرز کرمانشاه و با هویت جعلی جیمز لاکریج وارد ایران شد تا عملیات کودتا را از داخل ایران کنترل کند. او با محمدرضا به شکلی مخفیانه و در حالت درازکش در صندلی عقب یک اتومبیل دیدار کرد. همان زمان نورمن شوارتسکف هم به ایران سفر کرد و رسما با شاه ملاقات کرد.
هدف این دو مامور بلند پایه یک چیز بود:راضی کردن شاه به عزل مصدق و زدن حکم نخست وزیری به اسم سرلشگر زاهدی. کاری که محمدرضا پهلوی از انجام آن وحشت داشت. مردی هراسان و وحشت زده بود که در مقابل اتوریته امثال مصدق و کاشانی و قوام حرفی برای گفتن نداشت. با فشار اشرف که پس از تبعید توسط مصدق به شکل غیرقانونی به ایران برگشته بود شاه رضایت میدهد.
طبق برنامهطراحان کودتا، شاه و ثریا ۲۲مرداد به کلاردشت میروند و در آنجا شاه حکم عزل مصدق و نخست وزیری زاهدی را امضا میکند. روز ۲۵مرداد سرلشکر نصیری که رئیس گارد سلطنتی بود فرمان عزل مصدق را در نیمه شب ۲۵ مرداد با همراهی تانک و زرهپوش از سعدآباد به خیابان کاخ آورد تا در منزل دکتر مصدق به او ابلاغ کند.
مصدق که با تلفن سرهنگ مبشری دبیر سازمان نظامی حزب توده ایران از حرکت این گروه باخبر شده بود فرمان را گرفت و رسید داد و نیروی محافظ مقر او بلافاصله نصیری و نیروی همراه او را بازداشت کردند. کودتا شکست خورد! شاه و ثریا وحشتزده به رامسر میروند و با یک هواپیمای کوچک با خلبانی شوهر خواهر شاه یعنی ژنرال خاتمی از طریق خاک عراق به رم پرواز میکنند و در واقع فرار میکنند.
شور انقلابی تهران را فرا میگیرد. طرفداران حزب توده و جبهه ملی به خیابانها میریزند. شیوه شادمانی آنان از سوی طیف مذهبی مورد پسند قرار نمیگیرد. ایران برای دومین بار در تاریخ معاصر درآستانه تشکیل حکومت جمهوری قرار میگیرد. سفیر آمریکا عصبانی از شکست کودتا با مصدق دیدار میکند و علنا خواستار استعفای او میشود.
مصدق جواب رد میدهد. هندرسون موذیانه از در دیگری وارد میشود و به مصدق میگوید اگر آشوب و هرج و مرج طرفدارانش در تهران را کنترل نکند تمام کمکهای اقتصادی آمریکا به ایران لغو خواهد شد. مصدق فرمان حکومت نظامی را صادر میکند و طرفدارانش را به خانههایشان میفرستد و شهر را به نظامیها میسپرد.
کاشانی روز ۲۷ مرداد نامهای هشدار آمیز به مصدق میفرستد و به او خطر دوباره کودتا را گوشزد میکند. مصدق بیاعتنایی میکند. رابطه مصدق و مذهبیون به بدترین سطح خود نزول کرده بود. محمد بهبهانی پسر آیتالله بهبهانی بزرگ خود تبدیل به یکی از معرکه گردانهای فعالیت ضد مصدق در ایران میشود.
صبح ۲۸ مرداد چند واحد ارتش به سمت نخست وزیری حرکت میکنند اما اصل ماجرا از جنوب شهر تهران کلید میخورد.
گروهی از لوتیها و لمپنها به سرکردگی مرحوم طیب رضایی به سمت مرکز تهران حرکت میکنند و شعبان جعفری را از زندان شهربانی آزاد میکنند و با چوب و چماق به سمت نخست وزیری و دفاتر جبهه ملی و حزب توده حرکت میکنند و آنها را به آتش میکشند. منزل مصدق هم با تانک و مسلسل مورد حمله قرار میگیرد. مصدق از سمت خانه همسایه فرار میکند.
دولت او سرنگون میشود. طیف مذهبیون از آیتالله کاشانی تا نواب صفوی از سرنگونی مصدق ابراز رضایت میکنند. مصدق دستگیر، محاکمه و به سه سال حبس محکوم میشود. حکم اکثر اعضای دولت او به همین گونه سبک هستند و فقط دکتر فاطمی با اصرار محمدرضا پهلوی اعدام میشود. ضربه اساسی را حزب توده میخورد که طی سه سال ۷۰ نفر از نیروهایش اعدام میشوند و بیش از ۱۰۰۰ نفر به حبس و زندانهای بلند مدت محکوم میشوند. دکتر مصدق در اسفند ۱۳۴۵ در املاک خانوادگیاش در احمدآباد مستوفی در جنوبغرب تهران در انزوا و تنهایی فوت میکند. در ۸۷سالگی.