یادداشت آرش خوشخو درباره محمد مصدق
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | یک: مجری اسقاطی یکی از شبکههای ماهوارهای سلطنتطلب، نظرخواهی گذاشته بود و اسم این مرد را به عنوان یکی از کاندیداهای بزرگترین خیانتکار قرن قرار داده بود. قریب به هفتاد سال از کودتای ۲۸ مرداد گذشته و سلطنتطلبها هنوز کینه او را بر دل دارند. شاید به این عنوان که مواجهه خواستههای ملت با دستگاه سلطنتی را سیستماتیک و مدون کرد. شاید برای اینکه توانست مواجهه ملی با استعمار را هم معنی مقابله با حکومت سلطنتی نشان دهد. شاید برای اینکه به عنوان یک تحصیلکرده در اروپا از زاویهای بر حکومت پهلوی وارد شده بود که کسی انتظارش را نداشت.
* دو: چند سال قبل مناظرهای بود میان دکتر احمد نقیبزاده از طرفداران نهضت لیبرالیسم در ایران و مسعود کیمیایی. در آنجا نقیبزاده تقریبا همه حرکتهای آرمانگرایانه (چریکی، مذهبی، انقلابی و…) را با ترازوی سود و فایده زیر سوال برد و حتی مصدق را هم از این معرکه بینصیب نگذاشت. در این منظر سوال این طوری مطرح شده بود که «اصولا جنبش ملی شدن نفت چه فایدهای برای کشور داشت؟»
میبینید؟ لیبرالیسم حتی مهمترین چهره خود در ایران را به عنوان یک آرمانگرای مبارز پشت سر میگذارد!
* سه: محمد مصدق زمانی به عنوان نماد ملیگراهای لیبرال در ایران مطرح بود اما حالا و در تقسیمبندیهای جدید به نمادی از مبارزه، پایمردی بر استقلال، حقوق ملی و بیگانه ستیزی مطرح شده است. کسی که وقتی نهضت ملی شدن نفت با مواجهه سنگین و غیرانسانی انگلیس روبهرو شد توانست کشور را شجاعانه و با تکیه بر تولید ملی و صرفه جویی اقتصادی بچرخاند. کاری که لابد در منظر تئوریسینهای امروز لیبرالیسم در ایران بیهوده بوده: «این همه مرارت برای چه؟» او با همین مشخصات بسیاری ازاعضای حاکمیت فعلی را به لحاظ انقلابی بودن پشت سر میگذارد!
* چهار: مصدق بر تصور ما از سیاستمدار ایرانی منطبق است. چهرهاش، طنز کلامیاش و لجاجتش و شیوه دوگانه ملی و بومی بودن و در عین حال مستفرنگ بودنش. عکسهایش در دادگاه همچنان لبخندی بر لب ما میآورد یا در دیوان لاهه . او همچنان مرد خوشنامی در سپهر سیاسی ایران باقی مانده است.
هرچند دو قطبیاش با آیتاللهکاشانی و فدائیان اسلام از منظر حاکمیت فعلی، او را دچار مظلومیت کرده است. طیف سنتی به این مرد مکلای تحصیلکرده در اروپا آن هم از خانوادهای قاجاری همیشه با سوءظن نگاه میکردهاند. این طبقه با جدیت پیگیر مقید بودن مصدق به نماز بودهاند و محجبه بودن زن، دختر و یا عروسش را جستوجو میکردند. و این داستان همچنان ادامه دارد. در مورد شریعتی، آل احمد و حتی غلامرضا تختی.
* پنج: مصدق در منظر سیاسیاش نوعی سلطنت مشروطه را مورد توجه داشت در مدل انگلیسی و خودش را نیز در اقتداری چرچیلگونه معنا میکرد. اما در کشوری که سلطنت یعنی اختیارات بیحد و حصر، تنشها قابل پیشبینی بود. او به کابوس خانواده پهلوی تبدیل شده بود که یک دهه قبل در قامت پدرشان، یک دیکتاتور همه کاره مطلقالعنان را به عنوان شاه در کشور داشتند.
* شش: مصدق شجاع بود؟ درافتادن یک تنه او با انگلیس و دربار پهلوی نشانهای از شجاعت است اما خب روایتی هم وجود دارد که بعد از اولین تهدید ترور (از سوی فدائیان؟ ) دو هفته به ساختمان مجلس پناه برد و آنجا زندگی کرد تا امنیت بیشتری داشته باشد. یعنی نخست وزیر کشور که باید امنیت جامعه را تامین کند خودش به نوعی زندگی مخفی تن داده بود!
* هفت: مصدق اشتباهات زیادی داشت؟ بیشک. جدا از لجاجت با طبقه مذهبی ایران و عدم توجه به تاثیرگذاری این طبقه در سرنوشت سیاسی کشور، در سختترین لحظات به شکل غیرقابل باوری به آمریکاییها اعتماد کرد. این دیگر به تاریخ پیوسته که مشاوره مصدق با سفیر آمریکا ۲۴ ساعت قبل از کودتا چه اشتباه بزرگی بوده است. اعلام حکومت نظامی و خالی شدن خیابانها از مردم و جوانان که بزرگترین حامی مصدق بودند راه را برای کاروان کودتاچیان چه لمپنها و چه نظامیها بازگذاشت.
مصدق ۸۷ سال عمر کرد وتنها کمی بیشتر از دو سال نخست وزیر ایران بود اما تاثیر آن دو سال بر جامعه ایرانی آنچنان عمیق است که بر تمام زندگی ما سایه انداخته است . برای مردی چنین تاثیرگذار باید احترام بیشتری قائل شد. بیشتر از گذاشتن نامش بر خیابانی کوچک در میرداماد تهران.