مناقشه بر سر نقش فرهنگی و اجتماعی سید مرتضی
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | همین حالا و بعد از ۲۵سال که از شهادتش میگذرد، او هم رفته است در فهرست چهرههای رازآمیز تاریخ معاصر ایران. مثل تختی، آل احمد، فروغ فرخزاد و علی شریعتی. او هم زندگیاش از بخشهای مختلفی شکل گرفته که البته گروهی میگویند، همهاش در کانسپت مرتضی آوینی شکل میگیرد.
مثل جلال که زندگیاش در میان دیدگاههای چپ مذهبی با چپ تودهایاش در گردش بود. یا دکتر شریعتی که یک تئوریسین مذهبی انقلابی و تندرو بود که در زندگی عادیاش از قضا خیلی متشرع نبوده است. آوینی هم زندگیاش پر است از این رفتوآمدهای ذهنی و عقلانی. از همان دوره دانشجوییاش و سکولار بودن و افسانه دلباختگیاش به غزاله علیزاده و روایتهای دانشجویان دانشگاه تهران از این دانشجوی معماری.
و بعد از دوران انقلاب، فعالیتش در جهاد سازندگی و بعد هم شاهکار بزرگی مثل روایت فتح. در واقع در مورد آوینی با دو نوع سبک زندگی متفاوت روبهرو هستیم. بله؛ این دستاویز بسیاری شده است تا عکسهای او را در آن زندگی سابقش منتشر و از مصادره او به دست اصولگرایان تندرو جلوگیری کنند. برای باکری هم زمانی این کار را کردند.
اما اصل ماجرا چندان فرقی نمیکند. آوینی یک تئوریسین معتقد و وفادار به جمهوری اسلامی بود و با ارادتی عمیق به رهبران آن. او یک روشنفکر تیپیک پایتخت بود که تصمیم گرفت شیوه زندگیاش را عوض کند. تصمیم گرفت و به آن عمل کرد. پس بهعنوان برنامهساز به خط مقدم جنگ رفت و به سیاق روشنفکران عملگرای اروپایی مثل اگزوپری و آندره مالرو و همینگوی، زندگی خود را رودردرو با مرگ قرار داد.
او این مواجهه سنگین با مرگ و همنشینی با مردان رزم را با برداشت حماسیاش از تشیع زینت داد.
کاری که با برنامه روایت فتح انجام داد، در فرم و ساختار بدیع و حیرتانگیز است. سنگینی کلام بر این مستندها آنها را به سمت مستندهای شاعرانه آلن رنه یا جان گریرسون، مستندساز معروف انگلیسی پیش میبرد اما بازهم این همه ماجرا نبود.
روایت فتح از نوعی کشف و شهود بهره میبرد که از حضور فیلمساز در خط مقدم و تیزهوشی و درک منحصربهفردش در اتاق تدوین شکل میگیرد. ینی در سالهای پس از جنگ بهعنوان تئوریسین سینما، جنجالهای متعددی برانگیخت. راستش او تنها تئوریسین سینماست که ایران توانسته عرضه کند.
ما منتقد و کارشناس زیاد داشتهایم اما تئوریسین سینمایی کسی که بهدنبال نسبت سینما با ایدئولوژی تشیع باشد و کندوکاو در ماهیت خود سینما، فقط به آوینی میرسیم.
او در نیمه دوم دهه شصت پرچم مبارزه با سینمای روشنفکرانه را بلند کرد و یکنفس بر آن تاخت. او سینمای روشنفکرانه را ملهم از خودپسندی بیمارگونه خالق آن میدانست و داستان و روایت در سینما را پادزهر سوبژکتیویته شیطانی این روشنفکران قلمداد میکرد. او متوجه شده بود که در مبارزه با موج سنگین سینمای روشنفکرانه در اواخر دهه ۶۰ و اوایل۷۰ نباید قدمی عقب بگذارد.
او در مسیر این مبارزه بانی کتابها و مقالات ستایشآمیزی از هیچکاک و فورد ودیوید لین شد و با این کار خود خشم اصولگرایان تندرو مثل مهدی نصیری در روزنامه کیهان را برانگیخت. نصیری درآن دوران درکی از افق پیش روی آوینی نداشت. اگر میخواهید با افق فکری آوینی در اوایل دهه ۷۰ آشنا شوید، مقاله زیبایش در کتاب «هیچکاک همیشه استاد» را بخوانید که یکی از بهترین مقالاتی است که در فهم سینمای هیچکاک به فارسی نگاشته شده است.
آوینی بههنگام شهادتش ۴۵ساله بود. میتوانست سالهای سال فیلم بسازد و مقاله بنویسد اما سرنوشت برای این روشنفکر عملگرا چیزی دورتر از سرنوشت اگزوپری و امثال او مقدر نکرده بود. پایش به روی مین رفت و شهید شد. نقطه پایانی آرمانی برای مردی چنین پرشور و بیتاب.