مرگ با کلنگ یا مورفین؟ مسئله این است!
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | تا آخر پاییز، تصاویری از تاریخ معاصر همراه با پندواندرز و حکمت ! یکی از عجیبترین اتفاقات سیاسی قرن بیستم جنگ قدرت در بالاترین ارکان حزب کمونیست شوروی پس از مرگ لنین بود. شانسهای اصلی برای جانشینی لنین دونفر بودند؛ نه، استالین جزو این دو نفر نبود! بوخارین و تروتسکی.
تروتسکی آرمانگرای طرفدار اینترناسیونال و انقلاب جهانی و بوخارین محافظهکار که طرفدار تقویت کمونیسم در داخل شوروی بود. استالین زیرک با اتحادی با بوخارین، تروتسکی را از ترکیب رهبری شوروی پس از لنین بیرون انداخت. تروتسکی که مغز متفکر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بود و در غیاب لنین که در فنلاند بهسر میبرد با نبوغش در سازماندهی نیروهای انقلابی توانست انقلاب را پیش ببرد تا اینکه در ۲۴ اکتبر لنین از راه رسید و در مرحله نهایی فرماندهی گروههای بلشویکی را برعهده گرفت.
هرچه بود پس از مرگ لنین این نابغه انقلابی از روسیه اخراج و به مکزیک رفت و یک رابطه عاطفی ملایم با فریدا کاروالیو نقاش جنجالی مکزیکی راه انداخت و در نهایت توسط یک تروریست استخدامشده توسط استالین در سال ۱۹۴۰ به شکل فجیعی و در خانهاش کشته شد.
در ۲۰ اوت ۱۹۴۰، مردی جوان به نام مستعار «آقای جکسون» در مکزیک به دیدار لئون تروتسکی رفت. بعدها معلوم شد که اسم او رامون مرکادر بوده است. او آخرین مهمان تروتسکی بود. او به نظر مردی متشخص میآمد و برای همین کسی به او شک نکرد و او را بازرسی نکردند. او با تروتسکی مشغول گپزدن بود که ناگهان صدای فریاد تروتسکی بلند شد. وقتی محافظان به اتاق رفتند، دیدند یخشکنی یا به روایتی کلنگی در گردن تروتسکی بود و در دست جکسون چاقویی دیده میشد.
تروتسکی پیش از مرگ گفت: «او را نکشید، باید همهچیز را اعتراف کند.» معلوم شد که جکسون میخواسته بعد از ترور تروتسکی خودکشی کند. محافظان تروتسکی، جکسون را به مقامات مکزیکی تحویل دادند. رامون هویت واقعیاش را برملا نکرد و قتل تروتسکی را نتیجه یک اختلاف شخصی با او توصیف کرد، چون میخواست با منشی تروتسکی ازدواج کند.
او یک تبعه اسپانیا به نام اصلی رامون مرکادر بود که به ۲۰سال حبس محکوم شد. ژوزف استالین گفته بود: «من در ترور تروتسکی هیچ نقشی ندارم.» اما بعد از ۲۰سال مرکادر به شوروی رفت و نشان لنین که بالاترین نشان شوروی بود را دریافت کرد
اما سرنوشت بوخارین هم چندان خوشایند نبود.
او در نهایت در سال ۱۹۲۹ از حزب کمونیست اخراج شد و در دوره ای تنها سردبیر روزنامه ایزوستیا بود.بوخارین در فوریه ۱۹۳۷ به اتهام براندازی شوروی، توطئه، خیانت و اتهاماتی از این دست دستگیر و محکوم میشود و در شرایطی که به شدت نگران سرنوشت همسر و فرزند خردسالش بود، به استالین نامهای نوشت و اتهاماتی را که علیه خودش پذیرفته بود، رد کرد و از اینکه استالین چنین اتهاماتی را باور کرده است، ابراز ناراحتی کرده و از او میخواهد مرگش نه به طریق تیرباران که با نوشیدن یک فنجان مورفین صورت بگیرد و پیش از مرگ، همسر و فرزندش را ببیند؛ اما هیچکدام از درخواستهای او به واقعیت نپیوست و نامه او پس از مرگ استالین در کشوی میز کارش پیدا شد؛ نیکلای بوخارین در ۱۸ مارس ۱۹۳۸ تیرباران شد.
***شرح عکس: از راست بوخارین و استالین در زوهای خوششان.نفر سمت چپ شاید تروتسکی باشد، شاید هم نه!