کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۲۸۸۱۱
تاریخ خبر:

بررسی پنج پرونده جنایی جدال بر‌سر عشق

روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری| سوژه این پرونده از داستان تلخ و عاشقانه آرمان و غزاله آغاز شد. حالا که آرمان اعدام شده و غزاله هم سال‌هاست بدون پیدا شدن جسدش، دقیق مشخص نیست چگونه به قتل رسیده است. همان عشاق معروف که برای هم در دفتر خاطراتشان می‌نوشتند و ولنتاین کادو می‌خریدند، حتما هیچ‌کدام فکرش را نمی‌‌کردند یک روز، یکی از عشاق قاتل دیگری و هشت سال بعد عاشق هم قصاص شود. در این گزارش داستان عشاق جوانی را که عشق و عاشقی‌شان تبدیل به یک پرونده جنایی شد، بررسی می‌کنیم.

یک: شاهرخ و سمیه و جنایت خیابان گاندی
بی‌شک جنایت خیابان گاندی یکی از مشهورترین پرونده‌های جنایی دهه هفتاد ایران است. داستان عشق شاهرخ ۱۷‌ساله و سمیه ۱۶‌ساله که منجر به قتل محمدرضا ۱۳‌ساله و سپیده ۹‌ساله، خواهر و برادر سمیه شد. دی‌ماه سال ۷۵، یکی از خانه‌های ویلایی کوچه بیست‌و‌سوم خیابان گاندیِ پایتخت شاهد اتفاقی بود که در آن‌زمان، تیتر اول تمام رسانه‌های کشور شد. سمیه و شاهرخ یک سال قبل در پارک با هم آشنا شده و دوست بودند.

طوری این عشق آتشین بود که سمیه برای رسیدن به شاهرخ از هیچ اقدامی ترس نداشت. خانواده به دلیل سن کم آنها مخالف ازدواج‌شان بودند، سمیه خانواده را مانع رسیدنش به شاهرخ می‌دانست. یک‌بار شیرگاز را باز کرد تا همه خانواده بمیرند و مادر نیمه‌شب جلوی او را گرفت. در غذای اعضای خانواده مارمولک انداخت، مادر باز هم فهمید. یک‌بار با شاهرخ به اصفهان فرار کرد و مادر باز نجاتش داد. دفعه آخر تصمیم گرفت اعضای خانواده را بکشد. به قول خودش در اعترافاتش از روی یک فیلم یاد گرفته بود.

ابتدا سپیده (خواهرش) را با کمک شاهرخ خفه کرده و آمپول هوا می‌زند، بعد هم محمدرضا را در وان حمام خفه می‌کنند. مادر هم که از راه می‌رسد به او چاقو می‌زنند. مادر اما باز هم می‌گوید سرقت مسلحانه بوده و اما بالاخره بعد از سه روز شاهرخ و سمیه به ماجرا اعتراف می‌کنند. چنان این عشق آتشین بود که سمیه در جلسه دادگاه انگشتری در انگشت حلقه انداخت و شاهرخ در پاسخش در دادگاه گفت: «هرگاه سمیه را نمی‌دیدم، سرم را به دیوار می‌کوبیدم.»

حتی سمیه در دادگاه ملتمسانه می‌گوید: «آقای قاضی، من و شاهرخ می‌تونیم با هم ازدواج کنیم! اگر بابام سند بذاره، من می‌تونم از بازداشتگاه به خونه برم.» با همان نگاه امیدوارانه به پدر خود التماس می‌کرد: «سند می‌ذاری من بیام خونه؟!» در نهایت پدر و مادر سمیه از قصاص می‌گذرند، سمیه بیشتر و شاهرخ کمتر در حبس می‌مانند (سهم سمیه در ارتکاب جرم بیشتر بوده)، سپس هر دو مشروط آزاد می‌شوند. می‌گویند خانه خیابان گاندی چند دست چرخیده و فروش رفته، سمیه ازدواج کرده و شاهرخ هم از ایران رفته است. سرانجام آن عشق آتشین انگار قتل دو کودک و نرسیدن بود.

دو: عشق یکطرفه فراز و قتل آندیا
پرونده فراز ۱۹‌ساله و آندیا ۱۶‌ساله هم در دهه هشتاد یکی از جنجالی‌ترین پرونده‌های آن سال بود. به طوری‌که ۲۸‌روز خانواده آندیا به‌دنبال او می‌گشتند و فراز که می‌دانست آندیا مرده است و از جای جسد هم خبر داشت، همراه آنها به‌دنبال او می‌گشت بدون اینکه حرفی بزند! ماجرا به شانزدهم بهمن‌ماه سال ۱۳۸۲ بازمی‌گردد. وقتی فراز با خودروی پدرش به‌دنبال آندیا در خانه مادربزرگش حوالی ساعت ۹ شب می‌رود. قرار بوده آندیا سگش را به دوستش تحویل دهد.

در مسیر فراز و آندیا بر سر سفر کیش دختر ۱۶‌ساله و آشنایی او با پسری دیگر بحث می‌کنند و آندیا می‌گوید آن پسر با دخترعمویش در ارتباط است و به او ربطی ندارد. در نهایت هم آندیا می‌‌گوید برادرش از فراز خوشش نمی‌آید و قرار ازدواج‌شان کنسل است! اما این شروع ماجراست. اینکه آندیا از آن شب ناپدید می‌شود، خانواده‌اش نگران به فراز مشکوک می‌شوند و ۲۸ روز فراز هیچ نمی‌گوید تا اینکه سرانجام اعتراف می‌کند‌ با آندیا سر رفتن به کیش و کنسل شدن ازدواج‌شان بحث کرده‌اند، سر آندیا را به شیشه شاگرد کوبیده است که بعدها در دادگاه عنوان کرد آندیا خودش سرش را از عصبانیت به شیشه کوبید.

از بینی و دهان دختر نوجوان خون آمده و فوت کرده است؛ «نزدیک پل ستارخان آندیا را صدا کردم ولی از او جوابی نشنیدم. آندیا مرده بود. از بردن او به بیمارستان منصرف شدم. رفتم سمت کرج و نزدیک پمپ بنزین وردآورد جنازه را از ماشین بیرون آوردم. آندیا نفس نمی‌کشید. وقتی در را باز کردم سگ آندیا فرار کرد. جنازه را در آن محل رها کردم و به سمت تهران آمدم. پس از طی کردن مسافتی به یاد محل رها کردن جسد افتادم، جسد در نزدیکی ایستگاه مترو بود و صبح مسافران مترو آن را می‌دیدند.

دوباره به آن محل برگشتم. جنازه را داخل صندوق عقب خودرو انداختم. جسد را به باغ‌مان در اشتهارد کرج بردم. جسد را میان یک موکت گذاشتم و با سیم بستم. دوباره جسد را داخل صندوق عقب گذاشتم و به نزدیکی چاهی رفتم. آن را داخل چاه انداخته و آتش زدم. ساعت ۱۲ شب به خانه رسیدم. تمام ماجرا را برای پدرم تعریف کردم. پدرم شوکه شده بود. باورش نمی‌شد. فردای حادثه ماشین را به کارواش برد، خون آندیا را شست و شیشه شکسته را عوض کرد.» در نهایت فراز سال ۸۶ قصاص شد و پدرش هم به جرم مخفی کردن ادله جرم و جنایت بر میت به سه سال حبس محکوم شد.

سه: جنایت معروف پل مدیریت تهران
قتل مهسا ۲۴‌ساله توسط کوشا ۲۲‌ساله اهل کرمانشاه، هر دو دانشجوی رشته ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی یکی از پرونده‌های جنجالی سال ۹۰ است. ساعت پنج بعدازظهر چهارشنبه ۱۵‌تیرماه سال ۹۰، روی پل عابرپیاده مدیریت پسری که صورت خود را با پارچه پوشانده بود، از موتورسیکلتش پیاده شده و چاقو به دست روی پل به دو دختر حمله می‌کند. یکی از دخترها مهساست. دختری که کوشا از روز اول ورودش به دانشگاه عاشقش می‌شود و هربار مهسا پاسخش نه بوده.

تا اینکه کوشا وقتی می‌بیند به مهسا نمی‌رسد تصمیم به قتل او می‌گیرد. او ۲۶ ضربه چاقو به سینه و گردن دختر می‌زند و در این اتفاق دوست مهسا هم هر دو دستش زخمی می‌شود. در نهایت به حکم دادگاه او به قصاص متهم شد و با تکمیل پرونده در کمتر از سه ماه سرانجام کوشا ۲۲‌ساله روز بیست و دوم شهریور ماه در محل جنایت و با حضور مردم به دار مجازات آویخته شد تا جنجالی‌ترین پرونده آن سال در کمتر از سه ماه پس از تشکیل، بسته شود.

چهار: قتل‌عام خانواده دایی توسط نوجوان۱۷ساله
پسر ۱۷‌ساله که عاشق دختردایی‌اش شده بود، وقتی با مخالفت دایی‌اش روبه‌رو شد، در اقدامی جنون‌آمیز دایی و دختر و پسر او را به قتل رساند و ۸ سال زندگی مخفیانه‌ای را در پیش گرفت. سرانجام او امسال دستگیر و به جنایت هولناکی که مرتکب شده بود، اعتراف کرد. این جنایت خانوادگی ۱۱ تیر ۹۲ در یکی از روستاهای اطراف علی‌آباد کتول واقع در استان گلستان اتفاق افتاد. پسر ۱۷‌ساله از مدتی قبل به دختر دایی‌اش که ۱۳‌سال داشت، علاقه‌مند شده بود و تصمیم داشت با او ازدواج کند.

جوان عاشق در رویاهای خودش دختر دایی نوجوانش را همسر خودش می‌دانست؛ اما وقتی او را از دایی‌اش خواستگاری کرد، غافلگیر شد. دایی‌اش با ازدواج آنها مخالفت کرد و گفت که این ازدواج به صلاح آنها نیست. همین باعث شد که او از دایی و خانواده‌اش کینه به دل بگیرد و نقشه انتقام بکشد. او روز حادثه در حالی‌‌که یک چاقو همراه داشت وارد خانه دایی‌اش شد و در اقدامی جنون‌آمیز دایی، دختر‌دایی ۱۳‌ساله و پسر دایی ۱۰‌ساله‌اش را به قتل رساند و متواری شد. او هشت سال کشور دیگری پنهان بود و پدربزرگ و مادربزرگش را تهدید می‌کرد که باید رضایت بدهند تا او بازگردد. در نهایت به روستایی اطراف علی‌آباد بازگشت و بعد از هشت سال در حالی که ۲۵‌سال داشت، دستگیر شد.

پنج: داستان عشق تلخ آرمان و غزاله
داستان آرمان و غزاله به‌قدری کش‌دار و غمگین شد که اکثر مردم درباره‌اش در صفحات مجازی نوشتند. در نهایت آرمان که در ۱۷‌سالگی به جرم قتل غزاله ۱۹‌ساله به قصاص محکوم شده بود، هفته گذشته حکمش اجرا شد تا مهر پایان به این پرونده بخورد. آرمان و غزاله در یک سفر خانوادگی به آنتالیای ترکیه در سال ۹۰ در زمین بسکتبال با هم آشنا شدند و دوستی‌شان ادامه پیدا کرد.

درست دو سال بعد از این آشنایی، ساعت ۱۰ شب ۱۲ اسفند ۹۲ پدر و مادر غزاله هراسان به کلانتری ۱۰۳ گاندی رفتند تا بگویند دخترشان گم شده است. پلیس در اولین بررسی‌ها متوجه شد غزاله بعد از ترک مطب سر قرار با آرمان رفته است. دو روز بعد یعنی ۱۴ اسفند، آرمان احضار شد و ادعا کرد که دو روز پیش با غزاله تماس داشته اما به خانه او نیامده است. او همچنین گفت: من کل روز را در اتاق برادر کوچکم به‌خاطر مصرف داروی ضد‌آلرژی خواب بودم.

تناقض در اظهارات آرمان و ارائه مدارکی که نشان می‌داد او با غزاله دیدار کرده است، نهایتا او را به حرف آورد: «بعد از تماس غزاله منتظر شدم مادرم از خانه بیرون برود. غزاله به خانه‌مان آمد. بعد از گفت‌وگو او را بدرقه کردم و در را بستم اما ناگهان صدای جیغش را شنیدم. به‌خاطر خیس‌بودن پله‌ها، سر خورده بود و از صورتش خون می‌آمد. او را به داخل آوردم اما دیدم مرده و نفس نمی‌کشد. دورش کیسه زباله کشیدم و با چمدان چرخدار به میدان مینا بردم.

داخل سطل زباله انداختم و بعد از بازگشت، خونی که در راه‌پله‌ها بود، پاک کردم.» اما قصه پله‌های خیس و سرخوردن غزاله دوام چندانی نداشت، چون آرمان در بازجویی بعدی صراحتا اعتراف کرد که با دست‌های خودش غزاله را کشته است: «وقتی غزاله به منزلمان آمد باهم بحث کردیم. غزاله از گذشته حرف می‌زد و دلش برای گذشته‌ها تنگ شده بود. من نمی‌خواستم به آن روزها برگردم. اجازه ندادم حرف بزند. دعوایمان شد. او من را هل داد و من هم هلش دادم.

ناگهان سرش به میله تخت خورد. من هم سرش را دو‌دستی گرفتم و چند بار به میله تخت کوبیدم. بعد میله بارفیکس را برداشتم و با آن‌هم پنج ضربه به سرش زدم. سپس جسدش را در یک چمدان چرخدار گذاشتم و به سطل زباله انداختم.» آرمان ۱۰ ماه بعد در جلسه ۱۴ دی ۹۳ کل قضیه را منکر شد و برگشت سر قصه پله‌های خیس و سر خوردن غزاله.

با این‌حال شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران، آرمان را متهم قتل غزاله دانست و او را به قصاص محکوم کرد. در نهایت این پرونده سال‌ها طول کشید و بالاخره در سه آذرماه ۱۴۰۰ آرمان در حضور پدر و مادر غزاله و در زندان رجایی‌شهر به دار آویخته شد و این پرونده قطور بعد از گذشت حدود هشت سال بسته شد.

کدخبر: ۴۲۸۸۱۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر