درباره سیاستگذاریهای فرهنگی و یک فیلم فرانسوی
روزنامه هفت صبح| یک: دورنمای ایدههای مطرح شده در مجلس، دولت و یا رسانههای اصولگرا و حتی از میان کلمات دوستان مسئول و وزیر، تاکید روی متمرکز شدن و در اختیار گرفتن فضای رسانهای، مجازی و سرگرمی است. در واقع ناآرامیهای پاییز 1401، به نتایج کاملا متناقضی در میان حاکمیت بدل شده که نتیجه آن به شکل معکوسی به متمرکز کردن و انحصاری کردن فضای رسانه و مجاز تبدیل شده است. متمرکز شدن بیشتر و انحصاری کردن بیشتر.
حرفهای وزیر ارتباطات که سعی میکرد با لحن سیاستمدارانهای هم نقطه نظرات خود و سیاستهای وزارت تابع خود درباره اینترنت ملی را بیان کند، تاکیدی بر این دورنمای محتوم است. این پیشبینی من است از چیزهایی که در حال رصد کردن هستم بهخصوص در کنار انتقادهای دنبالهدار و بیتوقف رسانههای اصولگرا به ویاودیها به عنوان پلتفرمهایی که در چارچوب قوانین اما به شکل مستقل رفتار میکنند.
دوستان احتمالا به سمت یک سپهرفرهنگی یکنواخت حرکت میکنند که از مهدکودک تا دبستان و دبیرستان انتهای دانشگاه و حتی در خانوادهها و فضای عمومی برقرار باشد. سپهر فرهنگی یکنواخت و یکدست دوست دارید؟ پس خوش به حالتان. سپهر فرهنگی متنوع میخواهید؟ پس متاسفم برایتان. هرچه هست این یک فرضیه و روش جدید است که بهخصوص در میان روحانیون به شدت مورد توجه است و شخص وزیر کشور هم به عنوان یک فرد تاثیر گذار در سیاستهای فعلی کشور روی آن تاکید دارند.
آیا این سیاست موفق خواهد شد؟ آیا شکست خواهد خورد؟ نظر خود من چیست؟ بگذارید کمی زمان بگذرد. نظرم را خواهم گفت. در مورد موفقیت یا شکست این فرضیهها هم باید چندین سال صبر کنیم تا ببینیم چه خواهد شد. سالهایی که شاید به این سادگیها برنگردند.
دو: یک فیلم فرانسوی دیدم به اسم خواهر و برادر. ساخته آرنو دپلشن. شرکت کننده در بخش اصلی جشنواره کن. صحنه اول تصویر عزاداری یک خانواده برای مرگ پسر شش سالهشان است. و حضور عمه کودک و همسرش برای تسلی دادن به پدر خانواده که منتهی میشود به پرخاش و یک سیلی و تنش. صحنه کات میشود به یک زوج پیر در حال رانندگی در یک جاده خلوت.
آنها شاهد تصادف یک اتومبیل با یک درخت میشوند. تلاش مرد برای بیرون کشیدن راننده که یک دختر جوان است اما متوجه میشود که بنزین زمین ریخته و هرلحظه باید در انتظار آتش گرفتن ماشین باشيم. در همین لحظه یک کامیون هم در جاده ظاهر میشود که نمیتواند کنترل خودش را حفظ کند و مستقیم به سمت آنها میآید.
صحنه قطع میشود به همان عمه جوان (که نقشش را ماریون کوتیار بازی میکند) که در اتاق گریم تئاتر تنها نشسته و آن قدر خودش را زده است که لبش باد کرده و صورتش خراشیده شده است و پای چشمش کبود شده است. صحنه کات میشود به دلهره عمه جوان که پس چرا از پدر و مادرم خبری نشد. اینجاست که میفهمیم آن زوج میانسال پدر و مادر ایشان بودهاند.
دقیقه هنوز به بیست نرسیده بود که در چگالی این همه تصویر آزارنده و زشت و عصبی کننده با غیظ و ناسزا از دیدن بقیه فیلم دست کشیدم.