درباره هیاتهای عزاداری و بچه گربهها و واکسن چهارم و ژاپن
روزنامه هفت صبح| یک: یکی از جالبترین توئیتها در فضای مجازی متعلق به خانمی بود که از حجم فوقالعاده دستههای عزاداری در محله سلسبیل تهران یاد کرده بود. زیر این توئیت یک توفان از کامنت و ریپلای شکل میگیرد که هرکسی از محلههای دیگر تهران هم بهعنوان پررونقترین محلههای عزاداری امام حسین و تعدد هیاتها در تهران یاد میکند.
خیابان ایران، میدان خراسان، خیابان گرگان و نظامآباد، شادآباد، ابوسعید، منیریه، چیذر، جیحون و رودکی، طرشت، نارمک، گلوبندک، امامزاده عبدالله، پیروزی و… در توصیف سلسبیل چند تا توئیت جالب هم ذیل این توئیت ذکر شده که جالبترین آنها را برایتان نقل میکنیم:یادمه سه سالی بود که سلسبیل زندگی میکردم. راننده تاکسی میرفت خونه و اتفاقی مسیرش با من تا سر کوچه یکی بود. پیاده شدم دنبال پول میگشتم برای این اضافه مسیری که اومدیم. سوپری محل خطاب به تاکسیه داد زد: بچه محله! تاکسیه هم پول نگرفت و رفت.سلسبیل یه جمع جدی از هممحلهایهاست.
من یه بار رفتم توی یه مغازه لباس بخرم، مردد بودم روی رنگش، گفت ببین دو تاش رو ببر خونه امتحان کن، من گفتم مگه میشه آخه مگه منو میشناسین بدون پرداخت پول ببرم؟ گفت بله زیاد میبینمتون از اینجا رد میشین. من دیروز رفتم بوتیک لباس بخرم. دختره به خواهرش گفت چایی نداریم؟! اومدم خونه چایی درست کردم براش بردم، امروز رفتم فلاسکم رو پس بگیرم گفت مامانم برات توش شربت آلبالو ریخته و قلببببم!
دو: گربه داخل حیاطمان بعد از شکست زایمان اولش در زمستان و قربانی شدن بچههایش توسط گربههای نر محله، در زایمان دومش وسواس و دقتش را بیشتر کرده است. شکل مراقبتش از بچههایش و شکل نگهبانی دادنش وقتی بچهها در حال بازی هستند و آنطوری که اطراف را میپاید و جا عوض کردنهای مداوم بچههایش همه نشان از عزم او برای بزرگ کردن بچههایش داشتند.
سه تا بچه گربه قشنگ که در باغچه بزرگ میشدند و باهم بازی میکردند. چند روز قبل گربه قهرمان ما حال خوشی نداشت. چانهاش میلرزید و غذا هم نخورد. دیدم در باغچه دوتا از بچههایش هستند و یکیشان که از همه خوشگلتر هم بوده نیست. پیگیر ماجرا شدم و دیدم یکی از همسایهها که خانم دکتری هم هست، بچهگربه را برای دخترش برده است. چهکار میکردم؟
نکنید این کارها را. هر بچهگربهای را که در خیابان دیدید تحت تکفل نگیرید. شاید آن لحظه مادرشان برای پیدا کردن غذا آنها را تنها گذاشته باشد. بچهگربهها را از مادرهایشان جدا نکنید. لازم نیست در کار طبیعت اینقدر مداخله کنید. گربه حیاط ما که کمکم با این فقدان خو گرفت اما این کار درست نیست. گربهها قرار نیست سوژه تفریح و سرگرمی کودکان شما باشند.
سه: قاعدتا باید واکسن چهارم را بزنم و در روزنامه هم همه را تشویق به این کار کنیم. درستش هم همین است. هرچند خودم دفعه قبل پس از سه دُز واکسن و مراعات و ماسک و شستن دست هر نیمساعت و اینجور چیزها، کرونا گرفته بودم و البته اینطور خودم را دلداری دادم که ببین اگر این کارها را نمیکردی لابد به بستر مرگ میافتادی. هرچند ته وجودم خیلی قانع نشده بودم. بگذریم. دُز چهارم واکسن را بزنید.
چهار: فیلمی منتشر شده که در نبرد دو فایتر بینالمللی، حریف ژاپنی بر رقیب خود پیروز میشود و درحالیکه طرف کف رینگ از حال رفته و پیروزی فایتر ژاپنی حتمی است، ژاپنی برنده ما موقع عبور یک لگد محکم به سر رقیب بیهوش شده میکوبد که با واکنش شدید داورها و تماشاگران روبهرو میشود که او را توبیخ میکنند. ذیل این خبر پر است از کامنتهایی به زبان فارسی به این مضمون که از ژاپنیها انتظار این حد بیاخلاقی را نداشتهاند و مگر قرار نبوده ژاپنیها نماد نایسی باقی بمانند؟
همانهایی که مدیرانشان تا سه ثانیه مترو دیر میشود میآیند و از مشتریها و مسافرها معذرتخواهی میکنند و تعظیم میکنند؟ پس چرا اینطوری شد؟ یکی دو ماه قبل هم ترور شینزو آبه این تصور ایدهآل از ژاپن را برهم زده بود. در بازی والیبال ایران و ژاپن هم حرکات ژاپنیها برای تحریک و تحقیر حریف ایرانی خیلی کف بازار بود و با آن ژاپن نایس توی ذهن ما خیلی مطابقت نداشت.
در دهه هشتاد فیلمی دیده بودم به اسم باران سیاه ساخته ریدلی اسکات (یک باران سیاه دیگر هم هست ساخته شوهی ایمامورا که ماجرایش با این یکی باران سیاه بالکل فرق میکند) آنجا تصویری ترسناک از دنیای زیرزمینی ژاپنیها به نمایش گذاشته میشود. به تازگی هم سریال فوقالعاده جذاب توکیو وایس را دیدم که حاکی از پیچیدگی روابط در ژاپن امروز بود.
پر از خشونت و ترور و فساد مالی و مکانیزم حیرتانگیزی که اجازه انتشار و بحث پیرامون این مسائل را به رسانهها و مردم عادی نمیدهند. اگر توکیو وایس را دیده باشید دیگر از شنیدن چنین خبرهایی درباره ژاپن جا نمیخورید.