ساشا را آزار ندهید؛ درباره ژلیانکا دختر دوستدار ایران
روزنامه هفت صبح | الکساندرا ژلیانکا که ساشا صدایش میکنند دختری اهل سیبری روسیه است که به گفته خودش عاشق زبان فارسی و فرهنگ ایرانی شده. او صفحهای در اینستاگرام با ۱۲۲هزار فالوئر دارد که تقریبا تمامشان ایرانیاند. تیتر این گزارش هم از بیوگرافی صفحهاش برداشته شده و همینطور خودش را دختری با روحیه شرقی معرفی میکند. ساشا در صفحهاش به فارسی با فالوئرهایش حرف میزند و به فارسی مینویسد و تبحرش در حرف زدن و نوشتن مثال زدنی است.
ساشا به حافظ ارادت خاصی دارد و طرفدار محمدرضا شجریان است. روحیه شوخ طبعی دارد و اینطور که از کامنتها پیداست خیلی از ایرانیها طرفدارش هستند. او بسیار مراقب است که توهینی به هیچ قوم و اعتقاداتی نکند و همیشه بعد از شوخیهایش با اینکه توهینآمیز نیستند عذرخواهی میکند که کسی ناراحت نشود.
در یکی از پستهایش قرآن میخواند و حجاب به سر دارد. پشت سرش هم پرچم ایران از دیوارش آویزان است.در توضیح نوشته که یکی از استادهایش از او خواسته بود تا یک سوره حفظ کند و او با خودش گفته برای خواندن قرآن باید حجاب داشته باشد تا بیاحترامی نشود. در آخر هم عذرخواهی کرده که اگر جایی را اشتباه خوانده قصد بیاحترامی نداشته است.
چرا فارسی؟
ساشا یا همان الکساندرا در حال حاضر ۲۲ سال دارد و مدرس زبان روسی است. خودش در یکی از پستهایش داستان آمدنش به ایران و اینکه چه شد فارسی یاد گرفت را به زبان فارسی توضیح داده است. از آنجا که لحن حرف زدنش با احساس و کتابیست مشخص است که متن را از قبل آماده کرده و بعد در ویدئو آن را از رو میخواند. او اینطور شروع میکند:«من الکساندرا ژلیانکا، دختری ۲۱ ساله (آن موقع ۲۱ ساله بود) از دل سیبری که با هزاران امید و آرزو در سن ۱۸سالگی تنها به همراه یک کیف دستی کوچک سوار قطاری به سمت مسکو شد؛ تا بلکه بتواند خودش را تنها یک قدم به آرزوی دوران کودکیاش نزدیک کند…»
از نظر او مسکو و مردمانش عجیب بودند اما او برایش اهمیتی نداشت زیرا او به دنبال رویاهای خودش بود. او در دانشگاه دولتی مسکو رشته زبانشناسی را شروع کرد اما برای رسیدن به رویایش که مترجمی بود حق انتخاب زبان مقصد را نداشت. او اینطور توصیف میکند که همه دانشجویان نگران بودند که چه زبانی به نام آنها میافتد. به صورت رندوم نامههایی به آنها داده میشد که نام کشور و زبان مقصد در آن نوشته شده بود.
او در توصیف این لحظه میگوید:«استرس و امید در تک تک چهرهها نمایان بود. چهرهها نمایانگر رضایت یا ناامیدی بچهها بود. در نهایت اسم من خوانده شد. الکساندرا الکساندرونا ژلیانکا. نام رشته مترجمی زبان فارسی. در آن لحظه همه چیز برایم بیگانه بود، حتی نامم.» او بارها تصمیم به انصراف گرفته بود اما با یادآوری گذشتهاش و آنچه پشت سر گذاشته بود از تصمیمش منصرف میشد. او میگوید:«در تمام آن ماهها چهره مادربزرگم، حرفهایش، از خودگذشتیهایش و تمام تلاشش برای به ثمر رسیدن من، مرا در راهم مصممتر میکرد.
دیگر ناامیدی جایش را به امید و روشنایی داده بود. روزها و شبهایم را وقف یادگیری زبان فارسی کردم. آنقدر که دیگر شیفته زبان و فرهنگ و تمدن زبان فارسی شدم و هر روز خودم را درگیر یادگیری چیزی جدیدتر میکردم.» او حالا ترم ۹ مترجمی زبان فارسی است و خیلی فاصلهای با هدفش ندارد. با اینحال او کمی دلخور و ناامید است. ساشا میگوید با اینکه عاشق زبان و تمدن ایرانی است و تلاش کرده تا ذهنیت آدمهای کنارش را نسبت به مردم و فرهنگ ایرانی تغییر دهد و هیچوقت به ایرانیها توهین نکرده است
اما از بعضی ایرانیها بسیار قضاوت و توهین شنیده است. او در ادامه میگوید:«بعضی ایرانیها من را به سخره میگیرند که چرا یک خارجی باید عاشق زبان فارسی شود؟ لهجه من را مسخره میکنند و میگویند تاجیکیست یا افغانی؟ اصلا چه اهمیتی دارد؟ مگر آنها به چشم شما انسان نیستند؟ چه اهمیتی دارد که با چه لهجهای صحبت میکنم؟»
سختیهای سیبری
مادر، پدر و مادربزرگ ساشا در سیبری زندگی میکنند، در یک منطقه روستایی. خودشان خیار و گوجه میکارند و استفاده میکنند. مرغ و خروس و خرگوش هم دارند. او در بعضی از استوریهایش از سختی زندگی در سیبری، البته با زبان طنز تلخ میگوید. آب لولهکشی ندارند و آب اکثرا کثیف و غیر آشامیدنی است.
دوشنبه و پنجشنبهها یک ماشین خاص آب برای فروش میآورد. برای هر ۲۰۰ لیتر ۳۷ هزار تومان میدهند اما با این حال کیفیت آب اصلا خوب نیست و قهوهای است. برای شستن ظرفها آب گرم ندارند و مجبورند آب را گرم کنند و خودش میگوید شستن ظرفها برایش مثل کابوس است.
برای اینکه در پول و آب صرفهجویی کنند منتظر میمانند باران ببارد و سطلها را پر از آب میکنند تا به خیار و گوجهها آب بدهند. ساشا با مادربزرگش و جدا از مادر و پدرش زندگی میکند. میگوید برای حمام بعضی وقتها به خانه پدر و مادرش میرود و اگر بخواهد در خانه خودشان حمام کند باید آب را با هیزم گرم کنند اما مدتی است گاز وصل شده و با گاز آب را گرم میکنند. او در حال حاضر بین مسکو، سیبری و ایران رفتوآمد میکند.