میخواستیم حال تماشاگر خوب باشد
کارگردان، نویسنده و بازیگر «آتابای» در گفتوگو با همایون اسعدیان در کافه آپارات. نیکی کریمی، بازیگر و کارگردان فیلم «آتابای» و هادی حجازیفر بازیگر و نویسنده این فیلم، مهمان برنامه«کافه آپارات» با اجرای همایون اسعدیان بودند.
* کریمی: پروسه انتخاب سوژه فیلم، پروسه غریبی است : او در ابتدای این برنامه خطاب به اسعدیان گفت: شما فیلمساز هستید و میدانید پروسه اینکه فیلمساز سوژه یک فیلم را انتخاب کند، چیز غریبی است. معمولا با آگاهی نیست و ناخودآگاه شکل میگیرد. ناخودآگاهی که محصول برآیند تفکر زیباشناسی و ادبیات و همه چیزهایی که دغدغه من و شما است.
بعد از «شیفت شب» من قصههایی را میخواندم و یکی از قصههایی که نظر مرا جلب کرد، یک قصه کوتاه از یکی از نویسندگان خوب این کشور علیاشرف درویشیان بود. هر زمان این قصه را میخواندم یکچیزی در آن پیدا میکردم که خیلی عجیب بود. همیشه میگفتم چرا یک قصه کوتاه اینقدر باید تاثیرگذار باشد. این شد که تصمیم گرفتم فیلمی براساس این قصه که اقتباسی آزاد از این قصه بود، بسازم. این قصه در کردستان میگذرد اما من به آذربایجان بردم قصه را، اسم کتابش «عشق و کاهگل» است.
* حجازیفر: نیکی کریمی نام مرا بهعنوان نویسنده زد اما کار کاملا مشترک بود: هادی حجازیفر در ادامه گفت: ما از اول تا آخر که فیلمنامه آماده شد باهم کار کردیم و خانم کریمی نام مرا بهعنوان نویسنده زدند. اما واقعیت این است که از اول تا لحظهای که فیلمنامه آماده شد و جلوی دوربین رفت، باهم راجع به قصه کار کردیم. طبعا یکسری نظرات و پیشنهادات داشتیم ولی این اتفاق خوب که بعدا در بخش بازیگری بهدرد من خورد، نوع نگاهشان به شخصیتها، به اتفاقها و فضایی که میخواستند بسازند، بود. ما یکسال تمام حرف زدیم و نوشتیم و برگشتیم و درستش کردیم. کار کاملا مشترک بود.
* کریمی: مشکلی با مردانه بودن قصه نداشتم : کریمی درباره مردانه بودن قصه و اینکه آیا مشکلی با این قضیه نداشته است، توضیح داد: در قصه کوتاه خواهرزاده آتابای که در فیلم است، قهرمان قصه بود. یکجورهایی قصه نوجوانی بود که این اتفاق برایش میافتد. ما از زوایای مختلف به این قصه نگاه کردیم؛ کجا بگذرد و راجع به چه باشد. از دیدهای مختلف به قصه نگاه کردیم. بعد من در خاطرم هست که فکر کردیم این قصه باید در کردستان بگذرد یا شمال یا جنوب یا شیراز .
تا اینکه فکر میکنم وقتی به خلاصه ای رسیدیم، صحبت آذربایجان شد. چون چه چیزی مهمتر از اینکه آقای حجازیفر خودش اهل آنجاست و خصوصیات برایش ملموس است و آنها را گذرانده است. حتی فکر میکنم ما خیلی کمکم به خود خوی نزدیک شدیم. راجع به تبریز و ارومیه صحبت میکردیم و آقای حجازیفر گفت باید خوی را ببینی. خلاصه فیلمنامه که در خانه سینما ثبت شده است، فکر میکنم در ارومیه باشد. همین الان که فیلم را میبینم، مثل کشف و شهود بود. ما کمکم رفتیم و این دنیا را دیدیم و به فیلم آوردیم.
* حجازیفر: از ابتدا ته ذهنم بود که بازی کنم، رویم نمیشد به خانم کریمی بگویم : حجازیفر در ادامه گفت: سینما بهجز اینکه به رنگآمیزی قومی احتیاج دارد، به قصههای این آدمها هم احتیاج دارد. قصههایی که خیلی شنیده نمیشود. شاید در نگاه اول فکر کنیم جذاب نیست و شاید فکر کنیم بشر معاصر بزرگترین دردش تنهایی است که در کلانشهرها اتفاق میافتد. اینطور نیست و این تنهایی و تمام ابزارهایی که به کار میگیریم که این تنهایی را باور کنیم یا نکنیم، در هر جغرافیایی وجود دارد.
از طرف دیگر این تصاویر یا این زیباییهایی که میبینیم در قابها و صداها و اتفاقات، به این دلیل است که خانم کریمی از ابتدا تاکیدی روی حظ بصری کار داشتند تا قصه تلخ ما را تلطیف کند. یعنی اگر این قصه در جغرافیایی غیر از اینجا اتفاق میافتاد و به شهر میآمد، این تلخی آزاردهنده میشد اما ما احساس میکنیم که کمکم به کاراکتر نزدیک میشویم. همهچیز کمک میکند تا ما این را دوست داشته باشیم. وقتی خانم کریمی پیشنهاد بازی را داد واقعا من ته ذهنم بود که بازی کنم، اما رویم نمیشد پیشنهاد بدهم.
واقعا از یکجایی ترسیدم و گفتم تمام فیلم این آدم است، همهکاری هم میکند؛ زدن بچه و خشم. او با همه سرجنگ دارد. نکند از دست برود و نتوانم انجامش بدهم. این را گفتم که به این نتیجه برسم. جنس تنهایی آتابای آدمی است که رفته و تنهایی را دیده و در محیطهای روشنفکری و هنری بوده است. ولی یک باوری دارد به تنهایی خودش. یا نمیخواهد بپذیرد این را، یا میخواهد بپذیرد و بهزور بپذیرد.
* کریمی: میخواستم حال تماشاچی بعد از دیدن فیلم خوب باشد : کریمی درباره حال خوب تماشاچی بعد از دیدن فیلم با وجود تلخی قصه، توضیح داد: من فکر میکنم بهخاطر این است که آتابای شخصیت سیاه و سفید ندارد. یعنی ما غمش را هم میبینم با اینکه پوسته رویی خشن و سخت دارد؛ ما میبینیم که بهراحتی عذرخواهی میکند. آدمها بهراحتی میتوانند خود را جای شخصیتهای فیلم بگذارند و ارتباط برقرار کنند. یک طیف ندارد و بقیه آدمها همینطور هستند.
واقعا اولین جملهای که به خودم گفتم وقتی میخواستم فیلم را بسازم، این بود که خودم مثل تماشاچی بتوانم یک نفس عمیق بکشم در سالن و احساس کنم حالم خوب است بعد از دیدن فیلم، مثل شنیدن یک موسیقی خوب. فیلمی که با تمام بالا و پایینهایش حالت را خوب کند. اسمش را تلخی نمیتوانم بگذارم چون تنهایی بهنظر من چیز تلخی نیست لزوما. اینکه حتی فیلمبرداری با اینکه در آن جغرافیا میگذرد، میتواند هر جای دیگری باشد. ما سعی کردیم که بتوانیم روح منطقه را دربیاوریم.
* سحر دولتشاهی: آرامش نیکی کریمی در همه مراحل کار برایم لذتبخش بود : در این بخش از برنامه سحردولتشاهی، بازیگر این فیلم در تماس تصویری با برنامه گفت: من در این مدت سر فیلمبرداری بودم و نشد آنطور که دلم میخواست در کنار نیکی باشم. واقعا حال خوبی که میگویید در فیلم وجود داشت و من خودم از دیدن فیلم واقعا رضایت داشتم. فیلم آتابای برای من بسیار دوستداشتنی است.
واقعیت این است که من در همان مرحله فیلمنامه خیلی ذوقزده شدم، یعنی هم آقای حجازیفر و هم خانم کریمی میدانند، وقتی به دفتر رفتم خیلی فیلمنامه را دوست داشتم. تنهایی آدمها؛ آتابای درباره مردی است که زنهای خیلی موثری هم توی زندگیاش هستند و هم نیستند. آدمها همه بهنحوی تنها هستند. من در مرحله فیلمنامه هم این فیلم را خیلی دوست داشتم و برایم متفاوت بود. خیلی ذوقزده شدم.
چیزی که میخواهم بگویم این است که گروه خیلی همراه بود و من اولین بار بود که با یک کارگردان خانم کار میکردم. چیزی که خیلی برای من لذتبخش بود در همکاری با خانم کریمی، این بود که او با آرامش و متانت کار را جلو میبرد. درحالیکه هم تهیهکننده و کارگردان بود و میدانم چه فشاری را تحمل میکرد.
اما هرگز ندیدم برای لحظهای از این آرامش خارج شوند. امروز مصاحبه مطبوعاتیشان را که دیدم دقیقا با همان آرامش بود. فکر کردم که چقدر عجیب در یک جامعه زنستیز که اغلب سوالها هم به این سمت رفت که این ماجراها را به چالش بکشند باز خانم کریمی با یک آرامشی داشت جواب میداد و من یکبار دیگر به او افتخار کردم.
* کریمی: انتخاب بازیگر کاراکتر آیدین ریسک بزرگی بود : کریمی در ادامه با تاکید بر اینکه درباره انتخاب بازیگر کاراکتر آیدین میترسیدم، افزود: وقتی میخواستیم بازیگر انتخاب کنیم، میگفتم این یک ریسک است که ما بازیگری پیدا کنیم که بتواند با بقیه گروه هماهنگ و یکی شود. چون زیاد دیده میشد و این ارتباط آتابای و پدرش و آیدین و اینکه از نظر چهره باید شبیه هم باشند و اینکه این رابطه را باور کنیم، یکی از چلنجهای ما بود.
* حجازیفر هم در ادامه افزود: تا قبل از اینکه بازیگر آیدین انتخاب شود، هروقت به آیدین میرسیدیم فشارمان میافتاد. جایی از فیلم هست که تماشاگر هم مثل آیدین پذیرفته بود که آتابای چقدر عاشق آیدین است. در طول فیلم این تکرار میشود.
* حجازیفر: آتابای شبیه «آستروف» قصه «دایی وانیا» چخوف است : حجازیفر تاکید کرد: به نظرم نقش سیما در فیلم دقیقا همان کارکردی را دارد که بقیه عناصر فیلمنامه دارند. یعنی ما یک شخصی را برای شناساندن و معرفی کردن و چرایی رفتارهایش و نوع زیستش بشناسانیم. آتابای قلبش را بسته است روی این، یحیی به او میگوید تا چیزی مال خودت نباشد، میترسی دوستش داشته باشی. میگوید من میترسم که از دست بدهم، بنابراین تلاش نمیکنم بهدست بیاورم.
یعنی آسانترین راه ممکن را انتخاب کرده است. آدمی که مثل «آستروف» قصه چخوف در «دایی وانیا»، از همه مردهای منطقه متفاوتتر است و همین باعث دیدهشدنش توسط زنهای دیگر میشود. در معرض آدمی قرار میگیرد که او را یاد طبقهای میاندازد که یکبار از او شکست خورده است. او راجع به جبر محیطی و وراثتی و دلایلی بیرون از خودش میگردد. این نفرتی که دارد از ترسش میآید. احساس میکند شاید یک بازنده است مقابل این آدمها
* کریمی: ما سریالها و فیلمهای خارجی زیرنویسشده میبینیم : کریمی درباره اینکه «آتابای» به زبان ترکی است، اظهار کرد: من میگویم چطور ما سریال و فیلم خارجی زیرنویسدار میبینیم؛ قصه مهم است و ما سعی کردیم از زاویهای نگاه کنیم که آنقدرها مستند و بومی نباشد. داستان این آدمها باشد. میتواند هر شهری هرجایی اتفاق بیفتد اما خوب با این فرهنگ. احساس میکنم در این زمینه موفق بوده است.
* حجازیفر: شاید به دلیل حجب و حیا کمتر از همکاران خانم تشکر و تقدیر کردهایم : در ادامه حجازیفر هم درباره ساخت این فیلم به زبان ترکی توضیح داد: نه اینکه بخواهم مقایسه کنم. اما درنهایت در خیلی از قصهها، ادبیات و شعر آبشخور یکی است و منبع یکی است و لایزال است و به همه جا پخش میشود. شما از گنبد بوشهر میبینید اکثر سازندگان پیکره شعر و فرهنگ و ادب درنهایت از جاهای مختلف آمدهاند و من فکر میکنم این یک ثروت بزرگ است که ما داریم.
مثلا اگر این فیلم در جغرافیای دیگری ساخته میشد، شاید جادوی آن منطقه در فیلم میآمد. معتقدم در فضاهای شهری نمیشد و از ابتدا هم خانم کریمی گفت، من میخواهم در این فضا اتفاق بیفتد. یک چیزی را دوست دارم بگویم، من بهعنوان یک شهروند خویی از خانم کریمی تشکر میکنم. فکر میکنم خیلی از ایرانیها نمیدانند مقبره شمس در خوی است. خیلیها نمیدانند چنین جغرافیایی وجود دارد. کار در شهرستان یکسری مشکلات اضافه میکند، به مشکلاتی که بخواهی بهعنوان یک فیلمساز زن، یک فیلم مستقل بسازی.
یعنی دشواریها را مضاعف میکند. من خیلی ممنونم که خانم کریمی همه سختیهایی را که برای ساخت این فیلم سرراهشان بود، تحمل کردند. یک بخشهایی، بخش آرتیستی ماجرا است که باید بیایی و آداپته بشوی با فضا و بگیری. من کار خاصی نمیکنم چون من در این فضا بزرگ شدهام. اما اینکه تو بتوانی بهعنوان یک کارگردان با آن جغرافیا ارتباط بگیری، خیلی خیلی قابل ستایش است.
ما بهلحاظ فرهنگی که از حجب و حیا میآید، خیلی راجع به همکارهای خانم تشکر و تقدیر نداریم. این اتفاق میافتد که ما خیلی حرفها را نمیگوییم. مثلا اینکه خیلی ممنون خانم کریمی که آمدی و این کار را انجام دادی. کار را در ایرانمال در یک سالن پر دیدیم و شگفتانگیز بود ارتباطی که تماشاگر با فیلم گرفته بود. کیف کردم.